Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
plow back
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
Other Matches
plow into
<idiom>
با شدت خرد شدن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
plow under
ناپدیدساختن
plow under
بخاک سپردن مستولی شدن بر
plow
گاو اهن
plow
برف روفتن
plow
شخم کردن شیار کردن
plow
خیش
plow
شخم زدن باسختی جلو رفتن
plow
شخم
plow
ماشین برف پاک کن
plow anchor
خویشلنگری
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
عقب بردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از موج
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back out
نکول کردن
back off
عقب رفتن
right back
بک راست
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to back up
یاری یاکمک کردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to come back
پس امدن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
behind his back
پشت سراو
come back
بازگشتن
come back
برگشتن
come back
بازگشت بازیگر
get back
دوباره بدست اوردن
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
go back
برگشتن
To back down .
کوتاه آمدن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
look back
سرد شدن
look back
سر خوردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
on ones back
بستری
on the way back
در برگشتن
out back
چسب مایع
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
at the back
در پشت
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
keep back
دفع کردن
keep back
مانع شدن
keep back
جلونیایید
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
keep back
نزدیک نشوید
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
out back
مایع روان شده
back
کمک کردن
back
پشتیبان
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
مدافع
back
بک
back
مدافع خط میدان
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
تکمیل کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پشتی
back
عقبی گذشته
back
پس
back
پشت
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
جهت مخالف جلو
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to keep back
مانع شدن
at the back of
پشت
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
at the back of
در عقب
to come back
برگشتن
to back
روی چیزی شرط بستن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
at the back of
به پشتی
to get back
دوباره بدست اوردن
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to go back
برگشتن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to get back
بازیافتن
to back out
[of]
الغاء کردن
to put back
برگشتن
to stab in the back
افتضاح
to put back
ردکردن
to pay back
برگرداندن افزودن
to press back
با فشار عقب بردن
to put back
منکر شدن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
ریزه خوانی
back board
جلدپشتی
back crossbar
خطعرضیعقبی
back-pedalling
افهار ندامت کردن
back-pedalling
انکار کردن
to stab in the back
سعایت
back line
خطکناری
to stab in the back
تهمت
to set back
بازداشتن
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back pad
بالشتکپشتی
centre-back
میانیعقب
to push back
پس زدن
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
to push back
عقب زدن
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
reclining back
لمندهپشتیدار
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
seat back
پشتیصندلی
to put back
کند کردن
to put back
پس انداختن
to stab in the back
بهتان
back pocket
جیبپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
back strap
بندعقب
back wall
دیوارپشتی
to put back
عقب بردن
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
centre back
نیمهعقب
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to hang back
بیمیلی نشان دادن
back-pedal
به عقب پا زدن
back-pedalled
انکار کردن
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
back-pedalling
به عقب پا زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com