English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pocket computer کامپیوتر جیبی
Other Matches
pocket محاصره شدن
she had him in her pocket کاملابراواختیارمیکرد
pocket حباب
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket پیش رفتگی خط جبهه
pocket فرورفتگی
pocket بجیب زدن
pocket درجیب پنهان کردن
pocket جیب
pocket کیسه هوایی
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
pocket کوچک جیبی
pocket جیب دار درجیب گذاردن
pocket نقدی
pocket پولی
vest pocket مخصوص
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
pocket-sized جیبی
They picked my pocket. جیبم رازدند
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
vest pocket جیب جلیقه
vest pocket جیبی
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
the furniture of ones pocket دارایی جیب
chip pocket شیار دندانههای اره
pocket watch ساعت جیبی
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket pistol طپانچه جیبی
pocket pistol بغلی عرق
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
called pocket کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
watch pocket جیب ساعتی
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
welt pocket جیبنواری
back pocket جیبپشتی
batten pocket بادبان
front pocket جیبجلو
fork pocket محفظهانشعابی
foot pocket قالب پا
flap pocket جیبلبهدار
exterior pocket کیفبازشو
door pocket جیبدر
bottom pocket سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
hidden pocket جیبمخفی
inset pocket جیبمخفی
vertical pocket جیبعمودی
top pocket حفرهفوقانی
stake pocket جیبتودهای
seam pocket جیبرویدرز
patch pocket جیبرویسینه
gusset pocket جیبپاکتی
outside ticket pocket جیبکوچکبیرونی
mock pocket جیبساختگی
interior pocket جیبداخلی
centre pocket گودال
pocket money پول جیب
pocket book کیف بغلی
pocket book دفتر بغلی
pocket borough حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket edition چاپ جیبی کتاب
pocket calculator حسابگر جیبی
pocket calculators حسابگر جیبی
pocket handkerchief دستمال جیبی
pocket handkerchiefs دستمال جیبی
pocket knife چاقوی جیبی
centre pocket مرکزی
pocket billiards بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket battleship رزمناو تندرو و سبک
empty pocket ادم بی پول یا تهی کیسه
i am rials in pocket سه ریال در جیب دارم
i am rials in pocket سه ریال سود بردم
i am 0 rials out of pocket 05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket کرده ام
lime pocket پوشش اهک
one pocket billiard بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
out of pocket expenses هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
out of pocket expenses هزینه واقعی
pocket knives چاقوی جیبی
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
air pocket دست انداز هوایی
pocket lamp لامپ کوچک
pocket lamp چراغ قوه
pocket meter سنجه جیبی
armature pocket شیار ارمیچر
pocket picking جیب بری
trouser pocket جیب شلوار
pocket calculator ماشین حساب جیبی
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
pocket judgment سند قطعی لازم الاجرا
air pocket منفذ
air pocket بادگیر
air pocket چاه هوایی
pocket judgment سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket rules خط کش های تاشو [ابزار]
pocket rules خط کش های جیبی [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
ast welt pocket جیبپیشسینهای
trousers pocket [American E] جیب شلوار
To put ones hand in ones pocket. دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
pants pocket [American E] جیب شلوار
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
hand-warmer pocket جیبگرم کنندهیدست
hand warmer pocket جیببقل
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
front top pocket جیببالایجلویشلوار
broad welt side pocket جیبپهنپهلو
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
Money burnes a hole in his pocket. پول تو جیب اش بند نمی شود
He has feathered his nest. He has lined his pocket. اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
money burns a hole in his pocket <idiom> پول تو دستش بند نمی شود
computer ماشین متفکر
computer اکامپیوتر
computer شمارنده
computer ماشین حساب کامپیوتر
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer رایانه
computer کامپیوتر
computer ماشین حساب
computer ماشین الکترونیکی
computer حسابگر الکترونی
four address computer کامپیوتر چهار نشانی
mainframe computer استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
mainframe computer سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
microprogrammable computer کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
multiaccess computer کامپیوتر با دسترسی چند گانه
micro-computer ریزرایانه
network computer نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
nonesequential computer کامپیوتر غیر ترتیبی
notebook computer کامپیوتر کوچک قابل حمل
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
object computer کامپیوتر مقصود
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
office computer کامپیوتر اداری
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
micro-computer ریزکامپیوتر
laptop computer کامپیوتر دستی یا کیفی
infected computer کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
guest computer کامپیوتر مهمان
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
hybrid computer کامپیوتر دو رگه
hybrid computer کامپیوترترکیبی
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
computer table میزکامپیوتر
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer کامپیوتر یک نشانی
source computer کامپیوتر منبع
slave computer کامپیوتر برده
There's a jinx on this computer. این رایانه جادو شده.
sequential computer کامپیوتر ترتیبی
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
portable computer کامپیوتر قابل حمل
serial computer کامپیوترنوبتی
ruggedized computer کامپیوتر بادوام
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
second generation computer کامپیوتر نسل دوم
self adapting computer کامپیوتر خود وفق
serial computer کامپیوتر نوبتی
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
stand alone computer کامپیوتر مستقل
one address computer کامپیوتریک ادرسه
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
micro-computer خرد کامپیوتر
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
synchronous computer کامپیوتر همگام
parallel computer کامپیوتر موازی
virtual computer کامپیوتر مجازی
two address computer کامپیوتربا دو نشانی
two address computer کامپیوتر دو ادرسه
transportable computer پس و پیش کردن
three address computer کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
target computer کامپیوتر هدف
talking computer کامپیوتر سخنگو
synchronous computer کامپیوترهمزمان
serial computer کامپیوتر سری
flight computer کامپیوتر پرواز
computer operator اپراتور کامپیوتر
computer industry صنعت کامپیوتر
computer graphics نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computer graphics نگاره سازی کامپیوتری
computer graphicist گرافیست کامپیوتری
computer generations نسلهای کامپیوتر
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
computer game بازی کامپیوتری
computer flicks فیلمهایی که توسط کامپیوترساخته میشود
computer family خانواده کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com