English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
point defect نقص نقطهای
Other Matches
in defect ناقص
defect خطا
defect آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
in defect دارای کاستی
in defect کم
defect عیب و نقص
defect کاستی
defect اهو
defect عیب
defect نقص
defect ترک کردن
defect مرتدشدن
defect معیوب ساختن
mental defect نقص عقلی
defect description توضیح خرابی
option of defect خیار عیب
dislocation defect نقص جابجایی
crystal defect نقص بلور
defect description توضیح اشکال
conspicuous defect نقض مشهود
conspicuous defect عیب اشکار
compensation for defect ارش عیب
mass defect نقصان جرم
line defect نقص خطی
line defect دررفتگی
lattice defect نقص شبکه
latent defect نقض پوشیده
latent defect عیب ناپیدا
insulation defect نقص ایزولاسیون
insulation defect نقص عایق بندی
defect description توضیح مشکل
defect description توضیح عیب
schottky defect نقص شوتکی
immune defect نقص ایمنی [پزشکی]
freedom from defect عاری بودن ازعیب
frenkel defect زوج فرنکل
immune defect کمبود ایمنی [پزشکی]
functional defect نقص کارکردی
freedom from defect بی عیبی
defect description توضیح نقص
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
deficiency and defect کسر و نقصان
frenkel defect نقص فرنکل
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . عیب پوشی کردن
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
the point is اصل مطلب این است
point محل
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point پوینت
point محل شروع چیزی
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point درصد
point محل یا موقعیت
point دماغه
far point برد بینایی
zero point نقطه صفر
point four اصل چهار
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point مناسب
in point بجا
to the point بجا
in point در خور
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
The point is that… چیزی که هست
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
to the point مربوط بموضوع
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point نقطه به نقطه
three point فن 3 امتیازی کشتی
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point تیزکردن
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point پایان
point مرحله قله
point مسیر
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point خاطر نشان کردن
not to point بیرون از موضوع
not to point پرت بیجا
point نوک گذاشتن
point هدف
point نمره درس پوان
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something به چیزی اشاره کردن
to point to something به چیزی متوجه کردن
on the point of going در شرف رفتن
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point نوک
not to the point خارج از موضوع
point درجه امتیاز بازی
point جهت
point موضوع
point ماده اصل
point نکته
point نقطه
point سر
near point نقطه نزدیک
point نقطه گذاری کردن ممیز
point قطبهای باطری یاپلاتین
point اصل
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point باریک کردن
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point مقصود
point محل مرکز
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point امتیاز
point راس
point اشاره کردن
point جهت مرحله
point حد
point plotting رسم نقطه
point operation عمل نقطهای
offset point در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
point target هدف کوچک
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of intersection نقطه تلاقی
point particle ذره نقطهای
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
symmetry point نقطه تقارن
objective point مقصد
point of regard نقطه دید
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
octal point ممیز هشت هشتی
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of loading نقطه بارگیری
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of support تکیه گاه
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of symmetry نقطه تقارن
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
radix point ممیز
quiescent point نقطه استراحت
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point خط مصور
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
point of weld نقطه جوش
principle point مبداء اصلی
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
pour point نقطه سیلان
pour point نقطه جاری شدن
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
radix point نقطه مبنا
null point نقطه صفر
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
radix point نقطه ممیز
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
objective point سمت مورد توجه
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
point target اماج نقطهای
pour point نقطه ریزش
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland از دهانه لوله
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com