Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
point elasticity
کشش نقطهای
Other Matches
elasticity
نوانی
zero elasticity
بدون کشش
elasticity
خاصیت فنری
elasticity
ارتجاعی
zero elasticity
کشش صفر
elasticity
کشواری
elasticity
جهمندی کشسانی
elasticity
برجهندگی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
elasticity
جهندگی
elasticity
حساسیت
elasticity
کشش
elasticity
الاستیسیته
elasticity
کشسانی
elasticity
قابلیت ارتجاعی
elasticity
قابلیت ارتجاع
elasticity
قوه ارتجاع الاستیسیته
coefficient of elasticity
ضریب حساسیت
modulus of elasticity
ضریب برجهندگی
modulus of elasticity
ضریب شکل
modulus of elasticity
ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
elasticity modulus
ضریب کشسانی
unit elasticity
کشش واحد
elasticity of demand
کشش تقاضا
coefficient of elasticity
ضریب کشسانی
modulus of elasticity
مدول الاستیسیته
modulus of elasticity
مدول نوانی
price elasticity
کشش قیمت
price elasticity
حساسیت قیمت
modulus of elasticity
ضریب کشسانی
limit of elasticity
حد کشسانی
elasticity of supply
کشش عرضه
elasticity of substitution
کشش جانشینی
elasticity of production
کشش تولید
coefficient of elasticity
ضریب کشش
demand elasticity
کشش تقاضا
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
elasticity coefficient
ضریب کشش
limit of elasticity
حد ارتجاعی
modulus of elasticity
ضریب ارتجاعی
income elasticity of demand
درامدی تقاضا
income elasticity of demand
کشش
arc elasticity of demand
کشش کمانی تقاضا
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
arc elasticity of demand
/
arc elasticity of demand
*
arc elasticity of demand
= Eنسبت فوق نسبت مقدار تقاضابه قیمت کالاست
bulk modulus of elasticity
ضریب کشسانی حجمی
coefficient of cross elasticity
ضریب کشش متقاطع
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
shear modulus of elasticity
ضریب ارتجاعی برشی
modulus of elasticity in shear
ضریب ارتجاعی برشی
modulus of elasticity in shear
ضریب کشسانی در برش
elasticity of factor substitution
وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
cross elasticity of demand
= Eab
cross elasticity of demand
*
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
cross elasticity of demand
کشش متقاطع تقاضا
shear modulus of elasticity
ضریب کشسانی برینشی
price elasticity of demand
کشش قیمتی تقاضا
price elasticity of supply
کشش قیمتی عرضه
elasticity of factor substitution
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
to the point
بجا
in point
در خور
on the point of going
در شرف رفتن
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
The point is that…
چیزی که هست
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point
پوینت
to come to a point
باریک شدن
to the point
مربوط بموضوع
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
far point
برد بینایی
point
محل یا موقعیت
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
in point
بجا
zero point
نقطه صفر
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
three point
فن 3 امتیازی کشتی
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
to come to a point
بنوک رسیدن
point four
اصل چهار
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
off the point
بطور بی ربط
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
in point
مناسب
point
محل شروع چیزی
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
اشاره کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
متوجه ساختن
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
نشان دادن
point
خاطر نشان کردن
point
نوک گذاشتن
point
امتیاز
near point
نقطه نزدیک
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
not to point
پرت بیجا
not to the point
خارج از موضوع
point
راس
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
نوکدار کردن
point
گوشه دارکردن
point
نقطه
point
سر
point
نوک
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
to point to something
به چیزی اشاره کردن
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
نکته
point
ماده اصل
point
موضوع
point
تیزکردن
not to point
بیرون از موضوع
point
پایان
point
مرحله قله
point
مسیر
point
هدف
point
نمره درس پوان
point
درجه امتیاز بازی
point
جهت
point
نقطه نوک
point
رسد نوک
point
درصد
the point is
اصل مطلب این است
point
باریک کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
اصل
point
مقصود
point
محل مرکز
point
جهت مرحله
point
حد
point
نقطه گذاری کردن
point
دماغه
point
مرکز راس حد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
نشانه روی کردن
point
محل
point
هدف گیری کردن
point
به سمت متوجه کردن
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
quiescent point
نقطه استراحت
pour point
نقطه سیلان
null point
نقطه صفر
point target
هدف کوچک
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point of support
نقطه اتکا
point of support
تکیه گاه
point particle
ذره نقطهای
object point
سمت مورد توجه
point of intersection
نقطه تلاقی
point of sight
نقطه دید
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
نقطه دید
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
point plotting
رسم نقطه
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
pour point
نقطه ریزش
point target
اماج نقطهای
point of loading
نقطه بارگیری
octal point
ممیز هشت هشتی
radix point
نقطه مبنا
point of symmetry
نقطه تقارن
radix point
ممیز
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
principle point
مبداء اصلی
objective point
سمت مورد توجه
nodal point
نقطه اغاز
nodal point
نقطه ایست
objective point
مقصد
nodal point
صفحه گرهی
nodal point
نقطه گرهی
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
point scale
مقیاس امتیازی
projection of a point
تصویر نقطه
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
symmetry point
نقطه تقارن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com