Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English
Persian
point of contact
نقطه تماس
Search result with all words
contact point
قطب تماس
contact point
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
point contact
تماس نقطهای
point contact
کنتاکت نقطهای
point contact rectifier
یکسو کننده نقطهای
Other Matches
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
contact
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
to be in contact
تماس داشتن
contact
اتصال الکتریکی برخورد
contact
اتصال
contact
محل اتصال تماس گرفتن
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact
تماس یافتن تماسی
contact
برخورد
contact
کنتاکت
contact
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact
تماس
contact surface
سطح تماس
contact with the net
خطای تماس با تور والیبال
contact sweeping
روبیدن ضربتی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
contact print
چاپ خشک
contact print
چاپ به طریقه تماس
area contact
سطح تماس
contact rail
ریل کنتاکت
contact sports
ورزشهای برخوردی
contact sparking
جرقه کنتاکت
contact series
اتصال سری
contact resistance
مقدار مقاومت کنتاکت
contact report
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact report
گزارش اخذ تماس
contact rectifier
یکسوکننده مجاورتی
contact ratio
نسبت تماس
delayed contact
چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
angle of contact
زاویه تماس
dry contact
اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
main contact
کنتاکت اصلی
mercurial contact
کنتاکت جیوهای
movement to contact
حرکت به اخذ تماس
movement to contact
حرکت به تماس
multi contact
چند قطبی
multiple contact
دسته کنتاکت
multiple contact
کنتاکت دستهای
normally closed contact
اتصال معمولا بسته
line of contact
خط تماس
interrupter contact
کنتاکت قطع
electric contact
کنتاکت الکتریکی
ignition by contact
احتراق تماسی
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
impluse contact
کنتاکت ایمپولز
impluse contact
کنتاکت ضربهای
intermediate contact
کنتاکت میانی
intermediate contact
کنتاکت واسطه
interrupter contact
کنتاکت پلاتین
normally open contact
اتصال معمولا باز
contact area
منطقه تماس
contact diameter
قطر تماس
contact drop
افت کنتاکتی
contact fire
انفجار در اثر تماس
contact fire
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contact flange
فلانژ تماس
contact lights
چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
contact line
خط تماس
change over contact
کنتاکت تغییر دهنده
contact lost
تماس قطع شد
contact detector
اشکارساز کنتاکتی
contact breaker
افتومات
contact area
منطقه اخذتماس
contact area
سطح تماس
contact angle
زاویه تماس
contact backlash
دنده کور تماس
contact bar
الکترود جوشکاری
collector contact
اتصال کلکتور
collective contact
کنتاکت جامع
contact behavior
رفتار تماس جویانه
contact breaker
کلید قطع کننده
carbon contact
کنتاکت کربنی
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost
هدف گم شد
contact patrol
گشتی اخذتماس
contact piece
پلاتین
contact piece
کنتاکت
contact plug
فیش اتصال
contact plug
دوشاخه برق
contact points
نوکهای کنتاکت
contact potential
ولتاژ تماسی
contact potential
فشار الکتریکی تماسی
contact pressure
فشار تماسی
contact patrol
گشتی تماس
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contact microphone
میکروفون کنتاکتی
contact mine
مین اصطکاکی
contact mine
مین مجاورتی
contact mine
مین مکانیکی
contact mine
مین ضربتی
contact pair
زوج اتصال
breaker contact
پلاتین
breake contact
کنتاکت ساکن
contact party
گروه تماس
contact pressure
فشار تماس
sliding contact
کنتاکت لغزشی
wiping contact
کنتاکت لغزان
zone of contact
محل برخورد
to make contact
پیوستن
protective contact
کنتاکت محافظ
relay contact
کنتاکت رله
to bring into contact
پیوستن
roller contact
کنتاکت غلتکی
self cleaning contact
کنتاکت خودشوی
to bring into contact
تماس دادن
to break contact
جریان راگسستن
to break contact
اتصال راقطع کردن
side contact
شاخک لامپ
switch contact
کنتاکت اتصال
contact printer
اتصالچاپگر
spring contact
کنتاکت فنری
contact lens
لنز چشم
contact electricity
فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
pin contact
اتصال سنجاقی
contact lever
اهرم اتصال
contact lenses
عدسی بساو
contact lenses
عدسی مماس
contact lenses
لنز چشم
contact lens
عدسی بساو
contact lens
عدسی مماس
sliding contact
کنتاکت لغزان
plug contact
کنتاکت دوشاخه
negative contact
اتصالنگاتیو
to make contact
اتصال دادن
zone of contact
ناحیه تماس
positive contact
اتصالبارمثبت
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
metallic contact grid
میخمتصلفلزی
surface contact rectifier
یکسوکننده سطحی
contact voltage regulator
نافم ولتاژ با کنتاکت
hot-shoe contact
نفطهاتصالفلاش
contact potential difference
اختلاف پتانسیل مجاورتی
contact potential barrier
پشته پتانسیل مجاورتی
welded contact rectifier
یکسو کننده نقطهای جوش شده
brush contact loss
افت زغال
wire contact distributor
دلکوی تماسی
double contact lamp
لامپ با اتصال مضاعف
multiple contact switch
کلید پلهای
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
single contact switch
کلید یک قطبی
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
contact electromotive force
نیروی برق رانی مجاورتی
contact field technician
کارمند فنی
If there is a reason for complaint, please contact ...
اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
single contact lamp
لامپ تک کنتاکتی
angular contact bearing
یاطاقان زاویه دار
contact ion engine
موتوری برای ایجاد تراست درفضا
ignition by contact breaking
احتراق با قطع کنتاکت
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
equivalent circuit of a contact rectifie
مدار هم ارز یکسوکننده مجاورتی
angular contact thrust ball bearing
بلبرینگ طولی محوری
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
the point is
اصل مطلب این است
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point out
<idiom>
توضیح دادن
to point to something
به چیزی اشاره کردن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
to point to something
به چیزی متوجه کردن
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
off the point
بطور بی ربط
off the point
بطور نامربوط
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point
نشان میدهد
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
اصل چهار
on the point of going
در شرف رفتن
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
not to the point
خارج از موضوع
near point
نقطه نزدیک
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point
مناسب
in point
بجا
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
نقطه صفر
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
far point
برد بینایی
not to point
بیرون از موضوع
in point
در خور
not to point
پرت بیجا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com