English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
point plotting رسم نقطه
Other Matches
plotting ثبت یا رسم مسیر حرکت بردن نقاط روی طرح یانقشه
plotting رسم مسیر ناوبری هواپیمایا کشتی محل هدف یا دشمن
plotting paper کاغذ نقشه کشی
plotting room مرکز هدایت اتش توپخانه ناو
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting scale خط کش مختصات
plotting chart نقشه ثبت و رسم مسیر حرکت ناو
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
plotting scale خط کش مسافت یاب
plotting board پلاتینگ برد
plotting chart نقشه ناوبری هواپیما یاکشتی
plotting a curve رسم یک منحنی
plotting paper کاغذشطرنجی
aeronautical plotting chart نقشه مخصوص رسم مسیر ناوبری
aeronautical plotting chart نقشه مخصوص ناوبری هوایی
surface action plotting table میز ردیابی زیر دریایی
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point محل یا موقعیت
point مرکز راس حد
point نقطه نوک
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point پوینت
point باریک کردن
point out <idiom> توضیح دادن
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point محل
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط ه
point دماغه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point نقطه گذاری کردن
point حد
point جهت مرحله
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
in point بجا
in point مناسب
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… چیزی که هست
point درصد
far point برد بینایی
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
the point is اصل مطلب این است
point نوک
point سر
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
point موضوع
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
near point نقطه نزدیک
to point to something به چیزی اشاره کردن
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
not to the point خارج از موضوع
on the point of going در شرف رفتن
not to point بیرون از موضوع
not to point پرت بیجا
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something به چیزی متوجه کردن
point پایان
point نوک گذاشتن
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point رسد نوک
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن
point راس
point نوکدار کردن
point گوشه دارکردن
point امتیاز
point قطبهای باطری یاپلاتین
point نمره درس پوان
point به سمت متوجه کردن
point نشانه روی کردن
point هدف
point مسیر
point مرحله قله
point هدف گیری کردن
point تیزکردن
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of support تکیه گاه
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector سرمداد
point particle ذره نقطهای
point of weld نقطه جوش
symmetry point نقطه تقارن
objective point مقصد
point of intersection نقطه تلاقی
point of loading نقطه بارگیری
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
null point نقطه صفر
objective point سمت مورد توجه
point of regard نقطه دید
point of intersection نقطه تقاطع
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point operation عمل نقطهای
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of symmetry نقطه تقارن
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale مقیاس امتیازی
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
radix point نقطه ممیز
rear point قسمت نوک عقب دار
rear point اخرین قسمت عقب دار
reentry point نقطه باز گذشت
reentry point نقطه بازگشت
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
reference point نقطه مبنا
point of intersection نقطه بهم رسید
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
optimum point نقطه مطلوب
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland از دهانه لوله
point bland نزدیک به دهانه لوله
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
optimum point نقطه ایده ال
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
penetration point درجه نفوذ
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
plate point نقطه پلیت
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com