Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
Search result with all words
target approach point
اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
target point
تیر نوک تیز
Other Matches
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
target
سپر
target
اماج
known target
هدف معلوم
target
هدف مشخص
target
تیر نشانه
target
نشان
target
هدف
target
نشانگاه
target
هدف گیری کردن
target
نقطه برداشت یا قرائت
target
تخته هدف
target
هدفی که می خواهید به آن برسید
target
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target
کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target
دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
حد و مرز
target
سینه حریف
target
گل
target
سیبل
known target
هدف شناخته شده یا مشخص
target
هدف فرود هدف شمشیرباز
target
پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
on target
بالای اماج زمان روی هدف
on target
روی هدف
target designation
سیستن انتخاب هدف
target designation
روش انتخاب هدف
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target disk
دیسک مقصود
target diving
شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target dossiers
پرونده هدفها
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target rifle
تفنگ مشقی
target range
مسافت هدف میدان تیر مشقی
target range
برد هدف
target programm
برنامه هدف
target description
شرح هدف
target description
شرح مشخصات هدف
target array
نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
target arrow
تیر مخصوص تیراندازی
target audience
جماعت هدف تبلیغات
target audience
گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
area target
هدف منطقهای
target rifle
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target behavior
رفتار اماج
target bow
کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
target cap
گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target captain
عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target computer
کامپیوتر هدف
fleeting target
هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description
خصوصیات هدف
target program
برنامه هدف
target program
برنامه مقصود
target grid
شبکه هدف
target of opportunity
هدف انی
target of opportunity
هدف ناگهانی
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target market
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target list
لیست اماجها
target list
لیست هدفها
target grid
مختصات هدف
target indications
عناصر هدف
target indications
اطلاعات مربوط به هدف
target indicator
شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target language
زبان هدف
phantom target
جعبه بازاوا
target profit
سود مطلوب
target folders
پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target profit
سود مورد نظر
target price
قیمت موردنظر
target price
قیمت مورد نظر
target routine
روال هدف
target pattern
شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
target overlay
کالک هدفها
target overlay
کالک اماج
target round
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target echo
علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target language
زبان مقصود
target array
نیمرخ هدف
planned target
اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
time over target
زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
time on target
زره
time on target
اتش زمان روی هدف
linear target
هدفهای درخط
linear target
هدفهای خطی
soft target
هدفبدوندفاع
lost target
تیر خطا
demolition target
هدف تخریب
target areas
ناحیههدف
planned target
هدف طرح ریزی شده
pinpoint target
هدف دقیق تعیین شده
pinpoint target
هدف نقطهای
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
triplane target
هدف کش زیرابی
transient target
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
opportunity target
هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
opportunity target
هدف ناگهانی
transient target
هدف متحرک
crossing target
هدف متحرک
crossing target
هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target
هدفهای متحرک عرضی
record as target
اماج را ثبت کنید
disappearing target
هدف ناپدید شونده
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
off target hit
ضربه بی ارزش شمشیرباز
target system
سیستم هدفها
area target
اماج منطقهای
strategic target
هدف مهم نظامی
target allocation
واگذاری هدف
target allocation
سهمیه بندی هدف
target angle
زاویه هدف
fresh target
هدف جدید
target aquisition
سیستم هدف یابی
target aquisition
سیستم تجسس هدف
target archery
مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target area
منطقه هدف
silhouette target
سایه هدف
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
target-oriented
<adj.>
هدف دار
auxiliary target
نقطه کمکی
time on target
زمان روی هدف
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
disappearing target
هدف غایب شونده هدف ناپایدار
record as target
ثبت اماج
scheduled target
اماج طبق برنامه
target audience
افراد مورد نظر
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
To hit the target.
بهدف خوردن
silhouette target
ادمک
silhouette target
هدف مصنوعی هیولای هدف
auxiliary target
هدف کمکی
air target mosaic
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
target detection radar
رادارحمایتکنندههدف
air target chart
نمودارهدفهای هوایی
air target chart
نقشه هدفهای هوایی
aerial target aquisition
هدف یابی هوایی
The aim
[target]
is 5 Euros.
هدف
[کسب]
۵ ایرو است.
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
target information center
مرکز اطلاعات هدف
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
gun target line
خط توپ هدف
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
air target material program
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
not to point
بیرون از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
to the point
بجا
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
در شرف رفتن
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four
اصل چهار
zero point
نقطه صفر
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
in point
مناسب
not to point
پرت بیجا
in point
در خور
in point
بجا
off the point
بطور بی ربط
off the point
بطور نامربوط
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
three point
فن 3 امتیازی کشتی
point
نقطه نوک
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
near point
نقطه نزدیک
far point
برد بینایی
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point
مرکز راس حد
point
محل
point
دماغه
point
نقطه گذاری کردن
point
حد
point
جهت مرحله
point
محل مرکز
point
مقصود
point
اصل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
باریک کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com