English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
port hand دستسویچپ
Search result with all words
port hand buoy بویه سمت چپ
Other Matches
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
pass from hand to hand ترتب ایادی
port روزنه دید حمایل نگهداشتن تفنگ حمایل فنگ
port حمل کردن مزغل تیراندازی
port سمت چپ ناو
port ریل اطراف ناو
port درگاه
port دهانه
port دروازه
port شیار هادی دهانه
port مجرا
port فرودگاه هواپیما
port بندر ورودی
port درب درگاه
port دورازه
port در رو مخرج
port شراب شیرین بارگیری کردن
port ببندر اوردن حمل کردن
port بردن
port ترابردن
port دماغه
port مجرای عبورروغن
port بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
port سوکت یا اتصال فیزیکی که امکان ارسال داده بین اتصالات داخلی کامپیوتر و وسیله خارجی دیگر فراهم میکند
port باب
port مدخل
port دریچه تبدیل برنامه
i/o port مدخل ورودی و خروجی
last port شیپور عزا
last port شیپور خاموشی
way port بندر سر راه
port اتصال به کامپیوتر که امکان ارسال داده آسنکرون میدهد
port مدار یا اتصال که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسایل خارجی دیگر میدهد
port بندر گاه
port روزنه
port دریچه
port وسیلهای که بین پورت ورودی /خروجی و چندین وسیله جانبی قرار دارد. و به کامپیوتر امکان دستیابی به تمام آنها را میدهد
port یچ ای که به کاربر امکان میدهد که وسیله جانبی که کامپیوتر
port به آن وصل است را انتخاب کند
port مداری که داده موازی در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند تا امکان دستیابی سریال فراهم کند
port پورت خروجی کامپیوتر با اتصال استاندارد که چاپگر به آن وصل است تا حروف داده را دریافت کند.
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
port سوکت و مدار واسط که goystick وارد آن میشود
port مامن مبدا مسافرت
out port بندرخارج از محوطه
out port بندر دور از مقصد
out port ساحلی مورد استفاده سر پل
port مدار و اتصالی که امکان ارسال و دریافت داده موازی میدهد
port بندر
port بندرگاه
port لنگرگاه
high port حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
captain of the port افسر انتظامات بندر
cargo port دریچه بارگیری ناو
high port حالت دست فنگ
compensating port مدخلی در سیلندر اصلی ترمزکه در مواقعی که از ترمزاستفاده نمیشود سیلندر چرخ را به تانک روغن متصل کرده و از انبساط سیال در اثرگرما و نهایتا در گیر شدن ترمزها جلوگیری میکند
control port درگاه کنترل
controlled port بندر نظامی کنترل شده
controlled port بندرکنترل شده
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
destination port بندر مقصد
destination port بندر تحویل کالا
home port پایگاه اصلی
home port پایگاه مادر
port of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
supply port درگاه تدارکاتی
terminal port بندر مقصد
terminal port بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
admission port سوپاپ ورودی
admission port دریچه پذیرش
aerial port لنگرگاه هوایی
aerial port باراندازی هوایی
port of exit مرز خروج کالا یا فرد ازکشور
port watch نگهبان بندر
intake port سوپاپ ورودی
intake port دریچه ورودی
inlet port دریچه ورودی
inlet port سوپاپ ورودی
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
naval port بندر دریایی
hard port ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
ejection port دهانهپرتاب
put into port وارد بندر شدن
port [software] دریچه ای [مدار و اتصالی] که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد [نرم افزار] [رایانه شناسی]
secondary port station secondary
keyboard port قسمتاتصالصفحهکلید
modem port قسمتقرارگیریمدم
network port قسمتکارباشبکهاینترنت
port glass جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
registered port بندر مشخص
printer port قسمتاتصالبهچاپگر
transfer port دریچهانتقال
Port-au-Prince شهر پورت اوپرنس
gun port مزغل
car port سایبان اتومبیل
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
port watch پست نگهبانی بندر
exhaust port مجرای خروجی
exhaust port دریچه خروجی
sally port درب ورودی بزرگ
treaty port بندر پیمانی
freeing port شکاف یک طرفه
sally port دروازه بزرگ قلعه
gas port محفظه عبور گاز
gas port میله تنظیم گاز
gas port لوله عبور گاز
car port گاراژ بی دیوار ولی سقف دار
video port قسمتنمایش
sally port درب اصلی قلعه یا استحکامات
parallel port درگاه موازی
port arms پیش فنگ
secondary port subordinatestation : syn
secondary port ,
port arms فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
port complex مجتمع بندری
secondary port بندر فرعی
port of entry بندرمحل ورود
port hole روزنه
port of entry بندر مقصد
port hole مزغل
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
port installations تاسیسات بندری
port of embarkation بندر عزیمت
port of destination بندر مقصد
port of debarkation بندرپیاده شدن کالا یا نیروها
port of debarkation بندر مقصد حمل کالا
sally port دریچه
minor port بندر کوچک
midi port دریچه یا درگاه IDI
port complex لنگرگاه
free port بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
main port refrencestation : syn
main port ,
main port بندر اصلی
port of entry مرز ورود کالا یا فرد به کشور
port of call بندر لنگراندازی
port of call بندر توقف
sally port دروازه عبور از قلعه
main port port principal
supply port درگاه تامین
memory port درگاه حافظه
serial port مدخل سری
free port بندر ازاد
serial port درگاه ترتیبی
yhis port is not yet peopled این بندر هنوز اباد نشده است
port auxiliary service یگان خدمات بندری
disc drive port قسمتوروددیسک
dual port ram حافظه تسهیم شده
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
one port radial pump تلمبه شعاعی یک پرهای
peripheral device port قسمتاصلیتنظیماتمحیط
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
aerial port squadron گردان عملیات بارانداز هوایی
named port of destination بندر مقصد مشخص
named port of shipment بندر مشخص برای حمل
spent fuel port قسمتسوختمصرفشده
cargo handling at port جابجایی کالا در بندر
aerial port squadron گردان بارانداز هوایی
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
check port/starboard جهت تعقیب رادار به سمت دماغه کشتی یا دم هواپیما
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
on the other hand از سوی دیگر
on one hand ازیکسو
hand out خطای سرویس
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
hand in سمت زمین سرویس اسکواش
hand out حریف دریافت کننده سرویس
hand in سمت زمین سرویس
to take in hand بعهده گرفتن
on one hand ازطرفی
on one hand ازیک طرف
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand over تسلیم کردن
off hand بی تهیه
off hand بی مطالعه
on hand موجود
He must have a hand in it. حتما" دراینکار دست دارد
on hand وسایل موجود درانبار
on hand در دست
hand off رد کردن توپ
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off رد کردن توپ به یار
hand on تسلیم کردن
hand in hand دست بدست
hand in hand دست دردست یکدیگر
hand over تحویل دادن
near at hand دم دست
to hand over واگذارکردن
to hand out از پنجره اویزان کردن
near at hand در دسترس
near at hand نزدیک
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
right hand دست راست
to hand down بارث گذاشتن
to hand دردسترس
in hand در دست اقدام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com