Dictiornary-Farsi | poster paint | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 97 (6 milliseconds)

English	Persian
poster paint	تقریبابیرنگ


Other Matches

poster	اعلان
poster	اگهی
four-poster	تخت خوابی که چهارتیریادیرک درچهارگوشه داردکهبانهاپرده میبندن
poster	دیوار کوب
four poster	تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
poster	اعلان نصب کردن
bill poster	کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
advertising poster	محل نصب آگهی
poster color	شیشه محتوی ابرنگ وخمیررنگ
To stick a poster on the wall.	اعلان به دیوار چسباندن
To stick (put,fix)up a notice (poster).	اعلان زدن
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint	رنگ کردن
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint	رنگ نقاشی
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
paint	رنگ شدن
paint	رنگ
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
plastic paint	رنگ پلاستیکی
phosphorescent paint	رنگ تابنده
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint work	رنگ کاری ساختمان
paint thinner	تینر رنگ
paint thinner	رقیقگر رنگ
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
priming paint	رنگ استری
paint roller	غلطک رنگ کاری
paint remover	رنگ زدا
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
priming paint	رنگ استر
paint spray	اسپریرنگ
paint cup	مخزنرنگ
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
paint progarm	برنامه نگارگری
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
wall paint	رنگ دیوار
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
traffic paint	خط کشی راه
water paint	رنگ لعابی
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
surface paint	استر
oil paint	رنگ روغنی
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
coat of paint	اندود رنگ
enamel paint	رنگ لعابی
finishing paint	رنگ سازی اماده
fireproof paint	رنگ نسوز
bituminous paint	رنگ قیردار
bituminous paint	رنگ قیری
oil paint	رنگ روغن
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
antirust paint	رنگ ضد زنگ
battery paint	رنگ باتری
flat paint	رنگ مبنا
lay on paint	رنگ زدن
luminous paint	رنگ نور
luminous paint	شبرنگ
paint pot	گلفشان
lacquer paint	رنگ لاکی
paint brush	قلم موی نقاشی
paint coat	روکش رنگ
paint gun	رنگ پاش
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
flat paint	زمینه
luminous paint	رنگ شب نما
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
acid proof paint	رنگ ضد اسید
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
to paint the town red	عربده کردن
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
paint spray gun	رنگ پاش
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
paint spray gun	پیستوله رنگ
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )