English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
power jack جک
Other Matches
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
jack باربردار قلاب گوشی
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
jack خرک پیچدار
jack گوی جک
jack گوی اصلی یا هدف
jack ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
jack بالا بردن
jack پرچم سینه ناو
jack جک اتومبیل
jack پرچم کوچک ماشین
jack جک چکمه کش
jack ژاک برق
jack فیش برق
jack جک
jack انبر اتصال
jack جک زدن
jack سرباز
jack خرک
jack up بالا بردن
jack پایه
jack up <idiom>
jack in the box علی ورجه
headphone jack جایورودهدفن
pallet jack جرثقیل دستی [یا برقی] با دو شاخه
hammer jack جکچکش
boot jack محلقرارگرفتنکفشبرایواکسزدن
yellow jack پرچم قرنطینه کشتی
yellow jack تب زرد
jack-in-the-box نوعی اتش بازی
every man jack هرکس
jack in the box جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack-in-the-box جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack in the box نوعی اتش بازی
built in jack جک مخصوص نصب
jack field فضایجک
car jack جک اتومبیل
banana jack مادگی در رادیو برای دوشاخه
cheap jack دوره گرد
jack-of-all-trades <idiom>
articulated jack جک مفصلی
apple jack عرق سیب
output jack جکخروجی
telephone jack جک تلفن
jack-up platform سکویبالابر
jack spring فنرجک
jack plug توپکفیشبرق
jack-in-the-box علی ورجه
jack-in-the-boxes جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack of all trades همه کاره
jack of all trades همه فن حریف
jack-knife چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifed چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifes چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifing چاقوی بزرگ جیبی
jack-knives چاقوی بزرگ جیبی
floor jack اهرم فرعی
to jack up a car خودرویی را جک زدن
firing jack جک اتش
firing jack جک تیر
Union Jack پرچم سینه
Union Jack پرچم ملی انگلیس
telephone jack مادگی تلفن
jack-in-the-boxes نوعی اتش بازی
jack-in-the-boxes علی ورجه
hydraulic jack جک هیدرولیکی
roasting jack سیخ کباب گردنده
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
sawyer's jack خرک اره کشی
sawyer's jack خرک چوب بری
screw jack جک پیچی
smoke jack سیخ گردان
jack screw خرک پیچدار
every man jack همه کس
jumping jack عروسک خیمه شب بازی
jack tar ملوان
jack ring حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
jack ring طوق جک
jack pudding مسخره
jack pudding لوده
jack pot دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
jack plane رنده درشت تراش
jack plane رنده بزرگ
jack plane رنده دستگاه
jack on both sides شریک دزدورفیق قافله
jack o' lent هدف
jack o' lent تمثال یهودای اسخر یوطی اماج
jack o' lantern دروغ نور
jack o' lantern نور کاذب
jack ring خاموت
jack roll چرخ چاه
jack salmon اردک ماهی چشم سفید امریکا
jack tar ملاح
jack towel حوله بی سروته که دوراستوانه یاغلتکی باشد
jiffy jack جک ازمایشگاهی
jack staff میله پرچم سینه
jack snipe یلوه
lifting jack جک بالابر
man jack نفر
man jack شخص
man jack فرد
jack snipe نوک درازه
jack screw پیچ بالابر
jack screw پیچ تنظیم
jack screw پیچ بالابرنده
jack mackerel ماهی ازاد کالیفرنیا
jack in office ادم باد درسرکه تازه بمقام
jack frost لولوی زمستانی
jack box جعبه تقسیم تلفن
jack box جعبه اتصال
jack boot چکمه ساق بلند
jack arch طاق افقی
jack and gill دونامه نماینده ........
jack a dandy کج کلاه
jack a dandy جلف
jack a dandy ادم خودساز
jack frost بابایخی
jack hammer مته چکشی
jack johnson د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
jack ketch دارزن
jack hammer این مته با هواکار میکند
jack hammer مته دجبر
jack hammer مته ضربهای مته چکشی
motorcar jack بالابر یا جک اتومبیل
jack ketch طناب انداز
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
jack in office رسیده است
Jack of all trades , master of none . همه کاره وهیچ کاره
motor coach jack جک اتومبیل
flap hydraulic jack جکهیدولیکبالههواپیما
hig low jack ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
He is a jack of all trades, but master of none. <idiom> او مرد همه کاره است و هیچ کاره.
high low jack پاسور
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
Jack of all trades and master of none.. <proverb> همه کاره هیچ کاره است .
jack knife bridge پل متحرک تاشو
He is jack of all trades . he can cope with any thing . همه فن حریف است
compound leverage floor jack اهرم بالابر قیچی شکل
compound leverage floor jack اهرم بالابر ترکیبی
will-power قدرت اراده
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
outside power جریان خارجی
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power up برق
power up روشن کردن
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down قطع برق خاموش کردن
in power دارای اختیارات
power down قطع نیرو
power زور
in power صاحب مقام
power on روشن کردن
will-power عزم راسخ
will-power تصمیم
will-power اراده
power saw دستگاه اره
e. power قوه مجریه
e. power نیروی اجرایی
will to power قدرت خواهی
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
power saw اره ماشینی
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power دستگاه برقی
power اقتدار و اختیار
power راندن
power قوه
power نیرو
power توانایی
power شدت
power قدرت نیرو
power توان برقی
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power انرژی
power دولت
power برقی
power درشت نمایی قدرت دوربین
power توان
power قوه یا توان
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power حذف توان کامپیوتر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power توان [ریاضی]
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
will power <idiom> قدرت
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power قوه [ریاضی]
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power توان نیرو
power برتری
power قدرت
power توان از دست رفته
power خاموش کردن یک وسیله
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com