English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
power source منبع قدرت
Search result with all words
source of power منبع قدرت
source of power منبع انرژی
Other Matches
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
second source منبع دوم
source در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
source 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
source که بعداگ توسط کامپایلر به کد ماشین تبدیل میشود
source نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
source فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود
source روش
source حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
source نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه
source نقط ه اصلی یا شروع
source کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
source مجموعه پانچ کارتها که حاوی کد اصلی برنامه است
source مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
source خصوصیت برخی bridge ها که
source منبع برق
source منبع
source چشمه
source ماخذ
source مایه مبداء
source سرچشمه
source ماخذ عامل یا جاسوس خارجی برای کسب اطلاعات
source استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
source منشاء
source منبع منشاء
source مبداء
source computer کامپیوتر منبع
source listing لیست منبع
source listing لیست برداری منبع
source language زبان اصلی
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language زبان منبع
source file فایل مبدا
source document سند اصلی
source disk دیسک مبداء
source data دادههای منبع
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source program برنامه منبع
x ray source منبع اشعه رونتگن
voltage source منبع فشار الکتریکی
voltage source منبع الکتریسیته
voltage source منبع قدرت
voltage source منبع ولتاژ
data source منبع داده
discrete source چشمههای مجزا
welding source منبع جریان جوش
source trait ویژگی پایه
source routine روال منبع
source register ثبات منبع
excitation source منبع برانگیختگی
source program برنامه مبداء
It is a source lf pride . مایه افتخار است
source code کد مبداء
message source منشاء پیام
quasistellar source چشمه اخترواره
light source منبع نور
lighting source منبع روشنایی
line source منبع خطی شکل
line source منبع خطی منبع شبکه
source document سند منبع
neutron source منبع نوترون
message source منبع پیام
radio source چشمه اخترواره
radio source چشمه شبه اختری
information source منبع اطلاعات
image source منبع تصویر
radiation source منبع تشعشع
quasistellar source چشمه شبه اختری
source code کد منبع
incandescent source منبع ملتهب
source data automation خودکاری داده منبع
basic source of food منابعاولیهغذا
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
The water is turbid from its source . <proverb> آب از سر چشمه گل آلود است .
source data automation کنترل خودکار داده منبع
low frequency source منبع فرکانس پایین
extirpate the source of dispute قلع ماده نزاع
light source colour رنگ منبع نور
will-power اراده
will to power قدرت خواهی
will-power عزم راسخ
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will-power قدرت اراده
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
will power <idiom> قدرت
power down قطع برق خاموش کردن
will-power تصمیم
power down قطع نیرو
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power up روشن کردن
power up برق
power saw اره ماشینی
in power صاحب مقام
power saw دستگاه اره
e. power نیروی اجرایی
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
useful power قدرت مفید
useful power توان مفید
e. power قوه مجریه
power on روشن کردن
power نیرو
outside power جریان خارجی
in power دارای اختیارات
power خاموش کردن یک وسیله
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power توان از دست رفته
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power زور بکاربردن
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power حذف توان کامپیوتر
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power توان
power برقی
power دستگاه برقی
power درشت نمایی قدرت دوربین
power توان [ریاضی]
power قوه [ریاضی]
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power اقتدار سلطه نیروی برق
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power قدرت نیرو
power دولت
power اقتدار و اختیار
power قوه
power انرژی
power توانایی
power شدت
power برتری
power قدرت
power زور
power توان نیرو
power راندن
power قوه یا توان
power توان برقی
power برق
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power قدرت دیدذره بین
power transformer مبدل تغذیه
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
power turret برجک برقی
predictive power قدرت پیش بینی
pulling power نیروی کشش
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power head سر موتور
power unit پیش راننده
power volleyball والیبال قدرتی
power user کاربر پیشرفته
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
radiant power شاره تابان
tractive power نیروی کشش
power transmission انتقال قدرت
power transmission انتقال انرژی
power politics سیاست جبر زور طلبی
power law قانون توانی
power level تراز توان
power loss اتلاف توان
power loss تلف قدرت
power loss گمگشتگی قدرت
power mains شبکه جریان قوی
power mains شبکه نیرو
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
power factor ضریب توان
power of production نیروی تولید
power of reservation حق اعتراض
power jack جک
power installation تاسیسات جریان قوی
power house کارخانه برق
power factor ضریب قدرت
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power forward فوروارد قوی
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power fuel سوخت
power function تابع توان
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power function تابع توانی
power function تابع قدرت
power hacksaw اره کمانهای
power hacksaw کمان اره
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power of reservation حق نگهداری وذخیره کردن
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
power stroke مرحله قدرت
power structure ساخت قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com