Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
practice green
شروعبهسبزشدن
Other Matches
in practice
در عمل
practice
عرف
practice
رویه
practice
معمول به عادت
practice
جریان کار در دادگاه
practice
طرزکار
practice
تکنیک
practice
تجربه
practice
رویه پیشه
in practice
دست اندرکار
in practice
عملا"
practice
کاربندی
practice
عمل
practice
ممارست تمرین کردن
practice
ورزش تمرین
practice
مشق
practice
ممارست کردن
practice
پرداختن
practice
برزش برزیدن
practice
تمرین
practice
رسم
practice
شیوه
practice
طرز اجرا
practice
کار پیشه
practice
تکرار
practice
تمرین کردن
practice
عادت
practice
عمل کردن
in profession or practice
در حرف یا عمل
iam out of practice
چندی است که وارد کار نیستم
spring practice
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
to put in practice
عملی کردن
to put in practice
اجرا کردن
practice plug
وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
unspaced practice
تمرین بی فاصله
skull practice
کلاس اموزشی
workshop practice
تمرین کارگاهی
general practice
وفیفهپزشکعمومیدراتاقعمل
put into practice
به انجام رساندن
put into practice
انجام دادن
put into practice
اجرا کردن
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
international practice
عرف بین المللی روش جاری بین المللی
teaching practice
آموزشتمرینی
group practice
گروهپزشکی
international practice
رویه بین المللی
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
put in practice
اجرا کردن
practice trials
کوششهای تمرینی
practice teaching
تمرین معلمی
practice ammunition
مهمات مشقی
practice ammunition
مهمات مخصوص تمرین هدف
practice court
دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
practice effect
اثر تمرین
practice material
مواد تمرینی
practice of medicine
کار پزشکی
practice of medicine
طبابت
put in practice
عملی کردن
international practice
طریقه معمول به بین المللی
service practice
مشق پای توپ
service practice
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
service practice
تمرین اموزشی
machining practice
تکنیک و روش براده برداری
mass practice
تمرین بدون استراحت
mass practice
تمرین فشرده
massed practice
تمرین بی وقفه
ritual practice
عبادت
negative practice
تمرین منفی
practice period
دوره تمرین
foundry practice
تکنیک ریخته گری
put into practice
صورت گرفتن
codes of practice
ایین کار
codes of practice
ایین نامه
cupola practice
روش کوپل
sharp practice
حقه بازی
sharp practice
کلاهبرداری
sharp practice
گول زنی
code of practice
ایین کار
batting practice
تمرین ضربه زدن به توپ
distributed practice
تمرین فاصله دار
cupola practice
روش معمول کوره کوپل
code of practice
ایین نامه
put into practice
واقعی کردن
put into practice
واقعیت دادن
employment practice
شیوه استخدامی
put into practice
عملی کردن
practice deceit
[American]
فریب دادن
by product coking practice
محصولات فرعی کوره کک سازی
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
unfair trade practice
کاربازرگانی نامنصفانه
consensus evidenced by practice
اجماع فعل
practice deceit
[American]
گول زدن
practice deceit
[American]
اغفال کردن
sand blasting practice
عملیات ماسه پاشی
practice deceit
[American]
فریفتن
practice makes perfect
کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect
کارکن تا استاد شوی
open hearth practice
طرزکار کوره زیمنس مارتین
practice of early rising
مشق یا عادت سحر خیزی
practice deceit
[American]
مغبون کردن
to run into a bad practice
گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
practice makes perfect
<proverb>
کار نیکو کردن از پر کردن است
It wont work out in practice .
درعمل درست درنمی آید
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
green PC
رایانه سبز
green
سبزشدن
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
green
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green
خرم
through the green
منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green
ترو تازه نارس
green
بی تجربه
green
رنگ سبز
green
سبزیجات
green
<idiom>
green
سبز کردن
green
تازه
green
سبزه چمن
green
معتدل
green
سبز
green thumb
<idiom>
green walnut
گردویتازه
green beans
لوبیا سبز
to turn green
سبز رنگ شدن
green roof
[سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
Green architecture
[ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Green architecture
معماری سبز
green ball
توپسبز
deep green
رنگ سبز تند و تیره
green with envy
از حسادت ترکیدن
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
green with envy
<idiom>
By the green grass .
کنار چمن های سبز وخرم
sap green
رنگ زرد مایل به سبز سیر
sea green
رنگ سبز مایل بابی
green card
کارت سبز
green cards
کارت سبز
green pepper
فلفل سبز
green peppers
فلفل سبز
green beam
شعلهیسبز
green cabbage
کلمسبز
green peas
نخودفرنگی
green russula
نوعیقارچسبز
green space
فضایسبز
Green Beret
تکاور - کماندو
green fingers
متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
village green
میدان دهکده
Green Berets
سبز کلاهان
Dear Mr. Green .
آقای گرین عزیز ( محترم )
to incline to green
بسیبزی زدن
to incline to green
یا مایل بودن
Light green.
رنگ سبز روشن
green stool
مدفوع سبز رنگ
[پزشکی]
green salad
سالادسبز
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
prophet's green
رنگ سبز نبی
[این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
Green Paper
برگهنظرخواهی
bottle green
سبزپررنگ
green mold
کفک سبز
green dragon
درافیون
green dragon
لوف کبیر
green dragon
فیل گوش
green dragon
ارن
green crop
علیق سبز
green crop
علف تازه
green corn
ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
green concrete
بتن تر
green concrete
بتن تازه
green eye
رشک
green eye
حسد
green meat
سبزی
green meat
گوشت کهنه
green manure
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
green jaundice
یرقان سبز
green jaundice
سبزی
green house
گرمخانه
green house
گلخانه
green gun
لوله پرتاب سبز
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
green eyed
حسود
green concrete
بتن تازه ریخته شده
Green Book
مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
green bone
نیزه ماهی
bromocresol green
سبز برموکرزول
almond green
رنگ مغز پستهای
bowling green
چمن مخصوص بازی با گوی چوبی
pea-green
سبز نخودی
green belts
کمربند سبز
green belt
کمربند سبز
green revolution
انقلاب سبز
putting green
قسمت چمن نرم که در اخرهر بخش سوراخ در ان قراردارد
putting green
چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
dark green
سبزسیر
drive the green
با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
green blind
نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
green bice
رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
green bean
لوبیای سبز
green alga
جلبک سبز
grass green
رنگ سبز چمنی
forest green
رنگ سبز تیره مایل بزرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com