Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 61 (5 milliseconds)
English	Persian
preliminary expenses	هزینههای مقدماتی
preliminary expenses	هزینههای ابتدائی
Other Matches
preliminary	ابتدائی
preliminary	دور مقدماتی
preliminary	مقدماتی
preliminary	استانهای
preliminary	امتحان مقدماتی
preliminary	ابتدایی
preliminary	مقدمات مقدماتی
preliminary	اولیه
preliminary investigation	بررسی مقدماتی
preliminary negotiations	مذاکرات مقدماتی
preliminary budget	بودجه مقدماتی
preliminary design	طرح مقدماتی
preliminary investigation	پیش جستار
preliminary school	مدرسه ابتدائی
preliminary works	کارهای مقدماتی
preliminary agreement	قولنامه
preliminary budget	بودجه ابتدائی
preliminary treatment	عملیات مقدماتی
an informal preliminary	property real of forpurchase agreement قولنامه
preliminary test	ازمایش مقدماتی
preliminary budget forecast	پیش بینی مقدماتی بودجه
All the expenses.	دراین عکس خوب افتادید
expenses	مخارج
operating expenses	مخارج عملیاتی
receipts and expenses	واردات وصادرات
the p of income to expenses	نسبت درامدبه هزینه
unforeseen expenses	هزینههای پیش بینی نشده
all the expenses fell on him	تمام مخارج به گردن اوافتاد
To go to great expenses .	خرج زیادی را متحمل شدن
To cut down expenses .	خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
Inclusive of all expenses .	خرج دررفته ( بطور خالص )
Please let me take a share in the expenses.	اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
deduction of expenses	کسر مخارج [اقتصاد]
extra expenses	هزینه های اضافی
extra expenses	هزینه نهایی
application expenses	هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
receipts and expenses	جمع وخروج
travelling expenses	مخارج سفر
actual expenses	مخارج واقعی
management expenses	مخارج اداری
management expenses	مخارج مدیریت
initial expenses	هزینه ابتدائی
initial expenses	هزینه نخستین
out of pocket expenses	هزینه واقعی
out of pocket expenses	هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
indirect expenses	مخارج غیرمستقیم
incidental expenses	مخارج اتفاقی
incidental expenses	هزینههای واقعی
financial expenses	هزینههای مالی
business expenses	هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
living expenses	هزینه زندگی
overhead expenses	به هزینه
overhead expenses	به خرج
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
additional costs [expenses]	هزینه نهایی
additional costs [expenses]	هزینه های اضافی
To incur some heavy expenses.	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
To bear heavy expenses.	سرب فلز سنگین وزنی است
I crossed out the extra expenses .	هزینه های اضافی را قلم زدم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com