English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
price cut to the bone کمترین قیمت
Other Matches
bone استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bone تقاضاکردن
bone عظم
bone خواستن درخواست کردن
t bone گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
to the bone <idiom> به طور کامل
bone استخوان
tongue bone لامی
It is now dry as a bone . حالاحسابی خشک شده است
hyoid bone استخوان لامی
breast bone عظیم قص
To set a bone. استخوان جا انداختن
hurl bone استخوان ران اسب
the humeral bone عضد
the humeral bone بازو
nasal bone استخوانبینی
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
stifle bone کاسه زانوی اسب
bone ache استخوان درد
bone black عاج سیاه
bone conduction رسانش استخوانی
bone glue سریشم استخوانی
bone oil روغن استخوانی
bone setter شکسته بند
bone setting شکسته بندی
cannon bone استخوان ساق پا
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
breast bone استخوان سینه
innominate bone استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
innominate bone استخوان بی نام
carpal bone حجره گرزن
collar bone ترقوه
alveolar bone استخوانحفرهای
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
ungual bone استخوان ناخنی
tympanic bone استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
green bone نیزه ماهی
frontal bone استخوان پیشانی
frontomalar bone استخوان پیشانی وگونه
foot bone غوزک مچ پا
foot bone خرده استخوان پا
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
thigh bone فخد
thigh bone استخوان ران
fish bone خارماهی
herring bone استخوان شاه ماهی
herring bone معماری یا طرح چپ و راست
huckle bone استخوان چاربند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry خشکیده
bone dry خیلی خشک
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
the humeral bone استخوان عضد
the humeral bone استخوان بازو
wishing bone جناغ مرغ جناغ
huckle bone استخوان قوزک کعب
huckle bone قاب
cuttle bone کف دریا
huckle bone استخوان لگن
temporal bone استخوان گیجگاه
funny bone استخوان ارنج
bone marrow مغز استخوان
bone marrow مخ
bone marrow مغز قسمت عمده
bone marrow جوهر
herring-bone [نقش تزئینی جناغی]
bone of contention مایه نفاق
ckeek bone استخوان گونه
zygomatic bone استخوان گونه
fish bone استخوان ماهی
funny bone شوخی
funny bone خوش مزگی
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
maxillary bone استخوان ارواره
marrow bone قاب زانو
marrow bone زانو
pertrosal bone استخوان سنگی یاحجری
parietal bone اهیانه
occipital bone استخوان قمحدوه
ridge bone تیره پشت
ridge bone ستون فقرات پشت
ridge bone استحکام
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
navicular bone استخوان زورقی
scroll bone استخوان فرفرهای
shin bone درشت نی
shin bone قصبه کبری
skin and bone پوست واستخوان
marrow bone استخوان مغز دار
as dry as a bone مثل چوب [خشک]
knuckle bone قاب
spoke bone زند بالا
knuckle bone سه قاب
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
knuckle bone برامدگی بندانگشت
long bone استخوانهای دراز
back bone rope ridge
ridge bone استواری
spoke bone زند اعلی
anvil bone استخوان سندانی
ankle bone کعب
ankle bone استخوان قوزک
knuckle bone کعب
knuckle bone قاب بازی
skin and bone لاغر
splint bone استخوان ساق نازک نی
malar bone استخوان گونه
aitch bone استخوان کفل
splinter bone قصبه صغری
splinter bone ساق کوچک قزن قفلی
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
rag-and-bone man دورهگرد دستفروش
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
herring bone bond نماچینی جناغی
herring bone bond رج چینی جناغی
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
last price قیمت اخر
price ارزش
just price قیمت عادلانه
least price حداقل قیمت
outside price حد اکثر بها
just price قیمت منصفانه
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
mean price قیمت متوسط
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
price قیمت گذاشتن
all in price بهای کامل
all in price قیمت کل
at any price بهر بها
at any price بهر قسمت که باشد
asking price قیمت مورد مطالبهی فروشنده
price ارزش پولی کالا
price بها قائل شدن
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
price بها
price قیمت
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
asking price قیمت آخر
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
price مبلغ شرطبندی
price نرخ
resale price بهای خرده فروشی
resale price قیمت فروش مجدد
repurchase price قیمت بازخرید
ruling price قیمت روز
sale price قیمت فروش
regular price قیمت عادی
reserve price بهای قطعی
resonable price بهای عادله
reserve price قیمت پایه در حراج
price rigidity انعطاف ناپذیری قیمت
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
retail price بهای خرده فروشی
retail price قیمت خرده فروشی
reserve price اخرین بها
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
price support حمایت قیمتی
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
price stabilization ثبات قیمت
price stabilization تثبیت قیمت
price stability ثبات قیمت
price stability تثبیت قیمت
price setter قیمت وضع کردن در انحصار
price responsiveness انعطاف پذیری قیمت
price responsiveness کشش قیمت
price reduction کاهش قیمت
price ratio نسبت قیمت
price of blood دیه
price of blood خون تاوان
price of blood خون بها
price market وضع کردن قیمت در انحصار
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
price support تایید قیمت
price support حمایت قیمت
reduced price بهای نازل
reasonable price قیمت عادله
reasonable price قیمت معقول
quoted price مظنه
quoted price قیمت داده شده
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
price war جنگ قیمتها
price theory اقتصاد خرد
price theory نظریه قیمت
price taker خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
price taker قیمت را داده شده فرض کردن
price tag اتیکت قیمت
price tag برچسب قیمت کالا
price system نظام قیمتی
price system نظام قیمت
price list لیست قیمت
terminal price قیمت تحویل
unit price بهای واحد
unjust price قیمت ناعادلانه
supply price قیمت تولیدکننده
supply price قیمت عرضه
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com