Dictiornary-Farsi | principal and profit | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 188 (9 milliseconds)

English	Persian
principal and profit	مایه و سود


Other Matches

principal	عامل
principal	قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
principal	مایه سرمایه اصلی
principal	مطلب مهم
principal	رئیس مدیر
principal	مهم
principal	اصلی
principal	عمده
principal	اصل
principal	کارفرما
principal	موکل ارباب
principal	دستور دهنده
principal	صفت موروثی
principal	رئیس موسسه اثاثه ارثی
the principal	مکفول عنه
the principal	مکفول
principal	مضمون عنه
principal	عمده موکل
principal	مایه
principal	شرکت اصلی
the principal	suretyship of contract a in
principal cause	علت اصلی
principal	رئیس دانشکده یا دبیرستان
principal	امر مرتکب اصلی
principal	مجرم اصلی
principal cause	جهت عمده
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
principal in the first degree	مجرم اصلی
principal clause	قضیه اصلی
principal challenger	رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
cosmological principal	اصل کیهان شناختی
principal balustre	زیر ستون
principal and interest	اصل پول و بهره
principal axis	محور اصلی
principal axis	محور مبداء
lady principal	خانم رئیس
lady principal	رئیسه
lady principal	مدیره
default by the principal	نکول توسط واگذارنده
principal town	شهر عمده
principal stress	تنش اصلی
principal stress	خستگی اصلی
principal reason	علت اصلی
principal colors	رنگهای اصلی
principal punishment	مجازات اصلی
principal planets	سیارات اصلی
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
principal offender	مباشر در جرم مجرم اصلی
principal offender	مباشر
principal of a school	مدیر اموزشگاه
the principal debtor	مضمون عنه
principal amphibians	دوزیستاناصلی
principal techniques	روشهایاصلی
principal rafter	تیرعرضیطاقاصلی
principal contractor	پیمانکار اصلی
Principal and interest .	مایه وسود
principal moment of inertia	لنگر اصلی لختی
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
principal of domestic jurisdiction	اصل صلاحیت ملی
principal types of spectacles	انواععمدهعینکها
principal types of pome	انواععمدهمیوههایکروی
principal types of spoons	انواععمدهقاشقها
principal moment of inertia	لنگر اصلی ماند
principal edible molluscs	عمدهصدفهایقابلخوردن
principal veins and arteries	عمدهرگهایوسرخرگها
principal types of tent	انواععمدهچادرها
principal components method	روش مولفههای اصلی
principal diagonal [matrix]	قطر اصلی [ریاضی]
principal axis of inertia	محور اصلی ماند
principal types of nut	انواععمدهمغزهایخوراکی
principal types of missile	انواععمدهموشک
principal types of knife	انواععمدهچاقو
principal edible gastropods	عمدهشکمپایانقابلخوردن
principal centre of affairs	مرکز مهم امور
principal kinds of deer	انواععمدهگوزنها
principal types of tables	انواععمدهمیزها
principal types of armchairs	انواعصندلیهایدستهداراصلی
principal types of berry	انواعتوتفرنگیهایعمده
principal types of bills	انواعنوک
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
principal types of forks	انواععمدهچنگالها
principal types of interchange	انواععمدهپلهایچندراهی
their principal food is rice	خوراک عمده انها برنج است
for-profit <adj.>	تجاری
for-profit <adj.>	تجارتی
for-profit <adj.>	بازرگانی
it did not profit me	فایدهای بمن نرساند
to profit from something	سود بردن از چیزی
what will it profit you	چه سودی برای شما خواهدداشت
she your profit with him	سودخودرابا اوتقسیم کنید
to his own profit	بفایده خودش
it did not profit me	مرا سودمند نبود
profit	فایده
just profit	سود عادلانه
profit	سود بردن منفعت کردن
profit	منفعت
profit	عایدی داشتن
profit	مزیت
profit	سود
profit	سود بردن
just profit	سود منصفانه
profit	نفع
profit	برتری
profit	منفعت بردن
profit	فایده رساندن
profit	فایده منفعت
principal types of tropical fruit	انواععمدهمیوههایگرمسیری
principal types of citrus fruit	انواععمدهمرکبات
principal types of carving blade	انواعتیغهحکاکیاصلی
principal types of stone fruit	انواععمدهمیوههایهستهدار
profit margins	درصد سود از فروش خالص
profit margins	حاشیه سود
profit margin	درصد سود از فروش خالص
accounting profit	سود حسابداری
accounting profit	سود از دیدگاه حسابداری
yearly profit	سود سالانه
anticipated profit	سود مورد انتظار
best profit output	محصول در بیشترین مقدارسود
to profit by the accasion	موقع را مغتنم شمردن
to profit by the accasion	از موقع استفاده کردن
to make a profit	منفعت کردن
to make a profit	سود بردن
profit margin	حاشیه سود
accumulated profit	پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
profit-sharing	سهم کارگران از سود
non-profit-making	غیرانتفاعی
profit-making	درآمدزائیکردن
profit-taking	فروشسهام
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit sharing	مشارکت در سود
profit sharing	تسهیم در سود
profit sharing	سهم کارگران از سود
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing	مشارکت در سود
What was your net profit?	خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
profit-sharing	تسهیم در سود
best profit output	profit best
thoughtful of profit	سود
gross profit	سود ناخالص
excess profit	سود اضافی
economic profit	سود اقتصادی
make a profit	سود بردن
distributed profit	سود تقسیم شده
profit and loss	حساب سود وزیان
profit and loss	سود و زیان
interest profit	عایدی حاصل از بهره
loss of profit	عدم النفع
operating profit	سود ناخالص
operating profit	سود عملیاتی
normal profit	سود عادی
normal profit	سود متعارف
net profit	سود ویژه
net profit	سود خالص
maximum profit	حداکثر سود
profit and loss a	حساب سودوزیان
profit cannibalism	افراط در تخفیف و ارزان فروشی
contingent profit	منفعت احتمالی
retained profit	سود تقسیم نشده
undivided profit	سود تقسیم نشده
best profit point	best
distributed profit	سود توزیع شده
thoughtful of profit	در فکر
best profit point	نقطه بیشترین مقدار سود
taxable profit	سود مشمول مالیات
target profit	سود مورد نظر
reasonable profit	منفعت عقلایی
corporate profit	سود شرکت سهامی
contingent profit	سود اتفاقی
profit centre	مرکز سود
profit centre	واحد دخل و خرج کننده
profit centre	قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
profit motive	انگیزه سود
profit tax	مالیات بر سود
pure profit	سود خالص
target profit	سود مطلوب
undistributed corporate profit	سود تقسیم نشده شرکتها
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
short run profit	سود در کوتاه مدت
pre tax profit	سود قبل از پرداخت مالیات
I made a decent profit.	سود خوبی بر دم
Did you make any profit in this deal ?	آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
falling rate of profit	نرخ نزولی سود
profit and loss account	حساب سود و زیان
I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
I shall personally undertake tht you make a profit.	من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.	برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.