English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
problem state حالت مسئلهای
problem state وضعیت مسئله
Other Matches
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
national [state, federal state] <adj.> دولتی
problem مساله
problem معما موضوع
problem چیستان
problem مشکل
problem مسئله
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
What's the problem? مشکل کجاست؟
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem یافتن پاسخ برای مشکلی
determinate problem مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
chess problem معما
the heart of the problem اصل مساله
benchmark problem مسئله محک
benchmark problem کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
eight queens problem مسئله هشت وزیر شطرنج
chess problem مسئله شطرنج
check problem مسئله ازمایشی
check problem مسئله مقابلهای
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
problem-solving مساله گشایی
to crack a problem مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
problem-free <adj.> بدون دردسر
problem-free <adj.> بدون زحمت
domestic problem مساله خانوادگی
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
feeding problem مشکل تغذیه
problem statement حکم مسئلهای
problem solving حل مسئله
problem description تشریح مسئله
test problem مسئله ازمابنده
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
problem identification بازشناسی مشکل
problem definition تعریف مسئله
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem program برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem child فرزند مسئله دار
problem analysis تجزیه و تحلیل مسئله
problem child کودک مشکل افرین
problem box جعبه مساله
problem description شرح مسئله
problem file پرونده مسئلهای
problem plav نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem program برنامه مسئلهای
problem behavior رفتار مشکل افرین
problem oriented مسئله گرا
solution to a problem راه حل یک مسئله
identification problem مسئله تعیین هویت
identification problem مسئله شناسائی
problem identification شناسایی مسئله
solution of a problem حل یک مسئله
problem checklist فهرست مشکلات
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
problem oriented language زبان باگرایش مسئله
problem oriented language زبان مسئله گرا
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
mind body problem مساله تن و روان
We are confronting a difficult problem. با مسأله مشکلی روبرو هستیم
on line problem solving حل مسئله بطور درون خطی
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
one's biggest worry [problem number one] بزرگترین نگرانی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
two state دو حالتی
to keep state خود را گرفتن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
corresponding state حالت متنافر
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to be in a state of a هراسان بودن
to be in a state of a بیم داشتن
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state- چگونگی
state- جزء به جزء شرح دادن
state افهار کردن وتصریح کردن
state ابهت
state مقام ورتبه
state سیاسی رسمی وضع
state دولتی
state ایالت کشوری
state کشور
state- دولتی حالت
state- دولت
state حالت
state تعیین کردن وقرار دادن
state حال
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- توضیح دادن
state- افهار داشتن افهارکردن
state- تعیین کردن حال
state- کیفیت
state وضعیت
state- دولت استان
state- ملت
state- جمهوری کشور
state- ایالت
state وضعیت چیزی
state- کشوری
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state دولت
state دولتی حالت
state کشوری
state- حال
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- وضعیت چیزی
state- وضعیت
state دولت استان
state کیفیت
state چگونگی
state توضیح دادن
state تعیین کردن حال
state افهار داشتن افهارکردن
state جزء به جزء شرح دادن
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- ابهت
state ایالت
state جمهوری کشور
state- حالت
state- کشور
state- ایالت کشوری
state- سیاسی رسمی وضع
state ملت
state- مقام ورتبه
state- دولتی
state of affairs شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
state planning برنامه ریزی دولتی
state ownership مالکیت دولتی
state of war حالت مخاصمه
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of stress حالت تنش
state of siege حالت محاصره
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state of rest حالت ساکن
state of purity طهارت
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
state prison زندان ایالتی
state prison زندان دولتی
state property دارائی دولت
state of mind وضعیتوشرایطدریکلحظه
lie in state <idiom> بعداز مرگ دیدن جسد
quantum state حالت کوانتومی [فیزیک] [شیمی]
belonging to the state <adj.> حکومتی
state stress وضعیت تنش
state socialism سوسیالیسم دولتی
state road شاهراه
state religion مذهب رسمی
state property اموال عمومی
state of grace توفیق
state of grace تائید
state function تابع حالت
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
belonging to the state <adj.> دولتی
state equation معادله حالتی
state diagram نمودار حالات
state criminals مجرمین سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
state craft سیاستمداری
state college دانشکده دولتی
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state government دولت مرکزی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state guard ارتش ایالتی
state of equilibrium حالت تعادل
state of being cheated مغبونیت
state of being cheated غبن
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state of alert وضعیت هوشیاری
state of alert وضعیت امادگی
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state midicine سیستم پزشکی ملی
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state hood ایالتی
state bank بانک دولتی
head of state ملکهیارئیسجمهور
the state of being married احصان
steady state وضعیت بارشد مداوم
totaliarian state دولت توتالیتر
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
steady state وضعیت پایدار
steady state حالت دائمی
stationary state حالت ایستاده
stationary state تعادل درحالت سکون
transition state حالت گذار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com