Dictiornary-Farsi | production rule | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
production rule	قاعده
production rule	تولید


Other Matches

production	تولید محصول
production	فراوری
production	ارائه ساخت
production	الگوریتم فشرده سازی با کیفیت بالای ویدیویی با استفاده ترتیب ویدیویی تمام حرکتی DIV
production	کنترل ساخت یک محصول
production	سرعت ساخت محصول
production	تولید حجم بزرگ محصولات
production	تولید
production	محصول عمل
production	اقامه
production	ارائه
production	ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
production	حاصل دادن
production	تولید کردن
production	ایجاد
production	فراورده محصول
production	استخراج
production	تولید دستهای
production	ساخت مواد برای فروش
production	فرآورده کارگاه
over production	عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
over production	محصول زیادی
production	عمل اوری ساخت
batch production	تولیدانبوه
production process	جریان تولید
branches of production	شاخههای تولید
production index	شاخص تولید
branches of production	رشتههای تولید
production process	فرایند تولید
production missile	موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
bulk production	تقسیم سوخت درفروف کوچک
census of production	امارگیری در خصوص تولید
census of production	امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
production of oil	استخراج نفت
cost of production	هزینه تولید
bulk production	تخلیه سوخت از تانکر به مخزن
production planning	برنامه ریزی تولید
production period	دوره تولید
production part	بخش تولید
production overheads	هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
census of production	امار سرشماری
production method	روش تولید
pair production	تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
mass production	بس فراوری
mode of production	وجه تولید
mode of production	طرز تولید
mode of production	شیوه تولید
mechanical production	تولید ماشینی
means of production	وسایل تولید
ingot production	تولید شمش
production frontier	مرز تولید
means of production	ابزار تولید
mass production	تولید انبوه
mass production	تولید ماشینی
period of production	دوره تولید
full production	تولید در حداکثرفرفیت
production cycle	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
production management	مدیریت تولید
elasticity of production	کشش تولید
energy production	تولید انرژی
energy production	تولید نیرو
power of production	نیروی تولید
pilot production	تولید نمونه
factor of production	عامل تولید
factory production	تولید کارخانهای
flow of production	جریان تولید
flow of production	گردش تولید
food production	تولید غذا
forces of production	نیروهای تولید
full production	تولید کامل
mass production	تولید بمقدارزیاد
batch production	تولید زیاد یک نوع کالا
track production	فهور هدف
roundabout production	تولید با کارائی بیشتر
relations of production	رابطه تولید
production time	زمان تولید
production gap	شکاف تولید
production function	تابع تولید
production facility	سهولت تولید
production time	زمان ساخت
production engineer	مهندس تولید
production efficiency	کارائی در تولید
production efficiency	کارائی تولید
production cost	ارزش ساخت
production platform	سکویتولیدات
production of sound	تولیدات صدا
production desk	میزمحصولات
production line	خط تولید
production lines	خط تولید
surplus production	فزونی تولید
surplus production	مازاد تولید
track production	شروع تعقیب هدف
volume of production	حجم تولید
series production	سری سازی
scale of production	مقیاس تولید
electricity production	تولیدالکتریسیته
production adviser	مشاوره محصولات
surplus production	تولید اضافی
production cost	هزینه تولید
agents of production	عوامل تولید
production programme	برنامه تولید
production process	روند ساخت
production program	برنامه تولید
mass-production	تولید انبوه
production routine	روال تولید
factors of production	عوامل تولید
production factors	عوامل تولید
aliterary production	فراورده یا محصول ادبی تالیف
aliterary production	تصنیف
an artistic production	عمل یا کار صنعتی
production run	اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
production technique	فن تولید
production control	کنترل تولید
production coefficient	ضریب تولید
production technique	روش فنی تولید
production capacity	فرفیت تولید
production base	مبنای تولید یا تولیدات ملی
production account	حساب تولید
He works in the production section .	درقسمت تولید کار می کند
production video switcher	دکمهنمایشگرمحصولات
production control room	اتاقکنترلمحصولات
mass production of goods	تولید توده وار کالا
mass production of goods	تولید انبوه کالا
nuclear power production	تولید انرژی هستهای
production indifference curve	منحنی بی تفاوتی تولید
production possibility curve	منحنی امکانات تولید
pig iron production	تولید اهن خام
additional production personnel	عوامل دیگر تولد
To step up ( increase ) production.	سطح تولید رابالابردن
production possibility frontier	مرز امکانات تولید
production resource planning	برنامه ریزی منابع تولید
pilot line production	تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
production planning and control	برنامه ریزی و کنترل تولید
steps in the production of electricity	مراحلتولیدالکتریسیته
production of electricity by the generator	الکتریسیتهتولیدشدهبوسیلهژنراتور
multi stage production	تولید چند مرحلهای
piece production cost	ارزش تولید قطعه
production possibility bondary	مرز امکانات تولید
net primary production	تولید خالص نخستین
homogeneous production function	تابع تولید همگن
index of industrial production	شاخص تولید صنعتی
aggregate production function	تابع تولید کل
non specific factors of production	عوامل غیر اختصاصی تولید
labor intensive production	تولید کاربر
fixed production coefficients	ضرایب تولید ثابت
mobility of factors of production	تحرک عوامل تولید
rule of three	قاعده اربعه متناسبه
rule	نظامات حکمرانی یاحکومت کردن
to rule something out	چیزی را غیر قابل دانستن
to rule something out	چیزی را بی ربط دانستن
rule	حکومت سلطه
as a rule	معمولا
rule	نشان راه
rule	موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
rule	نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
rule	قانون
rule	فرمانروایی
to rule off	موازنه کردن
rule	بربست قانون
rule	حکم
rule	دستور
rule	قاعده
there is a rule that...	قانونی هست
there is a rule that...	که باید.....
to rule out	خارج کردن
three second rule	قانون 3 ثانیه در بسکتبال
to go by a rule	ازقانونی پیروی کردن
rule	حکومت کردن
rule	اداره کردن
rule	حکم کردن
rule	خط کش
rule off	بستن حساب
rule off	ته دفتر را بستن
rule out	غیر محتمل شمردن
rule out	ممنوع ساختن
rule out	جلوگیری کردن
rule out	ردکردن
rule out	خط زدن
rule over	حکمرانی کردن
rule	گونیا
to rule out	رد کردن بی ربط دانستن
by rule	رسما
by rule	طبق مقررات
rule out <idiom>	حذف کردن
as a rule <idiom>	معمولا ،طبق عادت
rule [on something]	دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
over rule	باطل کردن
else rule	قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
over rule	مسلط شدن
to rule out	غیر قابل دانستن
five second rule	قانون 5 ثانیه
to rule something out	چیزی را غیر محتمل شمردن
to rule on something	حکم کردن در موضوعی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
rule [on something]	حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
production/export riser system	صادراتدستگاهپایه
production/export riser system	تولیدات
production of electricity from solar energy	دستیابیبهالکتریسیتهبوسیلهانرژیخورشیدی
production of electricity from nuclear energy	تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
linear homogenous production function	تابع تولید خطی همگن