English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
profit and loss حساب سود وزیان
profit and loss سود و زیان
Search result with all words
loss of profit عدم النفع
profit and loss a حساب سودوزیان
profit and loss account حساب سود و زیان
Other Matches
for-profit <adj.> تجارتی
it did not profit me مرا سودمند نبود
for-profit <adj.> تجاری
for-profit <adj.> بازرگانی
it did not profit me فایدهای بمن نرساند
just profit سود عادلانه
what will it profit you چه سودی برای شما خواهدداشت
to his own profit بفایده خودش
just profit سود منصفانه
to profit from something سود بردن از چیزی
she your profit with him سودخودرابا اوتقسیم کنید
profit منفعت
profit مزیت
profit برتری
profit عایدی داشتن
profit فایده رساندن
profit منفعت بردن
profit فایده منفعت
profit فایده
profit سود بردن منفعت کردن
profit سود
profit سود بردن
profit نفع
principal and profit مایه و سود
best profit point نقطه بیشترین مقدار سود
best profit output profit best
anticipated profit سود مورد انتظار
best profit output محصول در بیشترین مقدارسود
profit centre مرکز سود
operating profit سود عملیاتی
accounting profit سود حسابداری
accounting profit سود از دیدگاه حسابداری
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
normal profit سود عادی
normal profit سود متعارف
corporate profit سود شرکت سهامی
gross profit سود ناخالص
excess profit سود اضافی
operating profit سود ناخالص
economic profit سود اقتصادی
make a profit سود بردن
distributed profit سود تقسیم شده
interest profit عایدی حاصل از بهره
net profit سود ویژه
net profit سود خالص
maximum profit حداکثر سود
contingent profit منفعت احتمالی
contingent profit سود اتفاقی
distributed profit سود توزیع شده
profit centre واحد دخل و خرج کننده
profit sharing سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit margins حاشیه سود
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
best profit point best
profit-taking فروشسهام
profit-making درآمدزائیکردن
non-profit-making غیرانتفاعی
profit margins درصد سود از فروش خالص
profit margin حاشیه سود
profit sharing مشارکت در سود
profit sharing تسهیم در سود
profit sharing سهم کارگران از سود
profit-sharing سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing مشارکت در سود
profit-sharing تسهیم در سود
profit-sharing سهم کارگران از سود
profit margin درصد سود از فروش خالص
yearly profit سود سالانه
profit centre قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
target profit سود مورد نظر
undivided profit سود تقسیم نشده
retained profit سود تقسیم نشده
reasonable profit منفعت عقلایی
pure profit سود خالص
profit tax مالیات بر سود
profit motive انگیزه سود
profit maximization به حداکثر رسانیدن سود
target profit سود مطلوب
taxable profit سود مشمول مالیات
thoughtful of profit در فکر
thoughtful of profit سود
to profit by the accasion موقع را مغتنم شمردن
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
to make a profit منفعت کردن
to make a profit سود بردن
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
falling rate of profit نرخ نزولی سود
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
pre tax profit سود قبل از پرداخت مالیات
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
short run profit سود در کوتاه مدت
undistributed corporate profit سود تقسیم نشده شرکتها
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
I shall personally undertake tht you make a profit. من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
loss شکست
loss of value افت ارزش
loss ازدست دادن
loss تلفات
loss تلف
no known loss زیان نامعلوم
at a loss what to do بلا تکلیف
at a loss what to do لا تکلیف
loss گمگشت
loss گمگشتگی
loss گریز سقوط
loss هدر رفتگی
loss افت
to be at a loss بهت زده بودن
to be at a loss حیرت زده بودن
to be at a loss متعجب و متحیر بودن
loss فقدان
loss خسارت گمراهی
loss ضرر
loss زیان
to be at a loss حیران بودن
to be at a loss گیج ومبهوت بودن
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss خسارت
loss زوال
loss خسارات
loss تلفات ضایعات
loss اتلاف
to be at a loss درمانده بودن
loss باخت
i^ r loss اتلاف توان
copper loss تلف مس
to sustain a loss متحمل خسارت شدن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss زیان دیدن
to sell at a loss بضر یا زیان فروختن
to replace a loss جای زیانی را پرکردن
total loss خسارت کلی
total loss نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
total loss تلفات کل
transformer loss اتلاف مبدل
hysteresis loss اتلاف پسماندی
voltage loss اتلاف ولتاژ
voltage loss تلف ولتاژ
voltage loss گمگشتگی فشارالکتریکی
impact loss افت انرژی در اثر برخورد
impedance loss تلف اتصال کوتاه
impedance loss گمگشتگی اتصال کوتاه
iron loss اتلاف اهن
spartter loss تلف تزریق
suffer loss زیان دیدن
suffer loss ضرر کردن
sustain a loss ضرر دیدن
sustain a loss زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
to sustain a loss زیان دیدن
internal loss تلف داخلی
core loss اتلاف هسته
insulation loss تلف عایق بندی
tip loss تلفات نوک
to bear a loss خسارت دیدن یاکشیدن
to bear a loss ضرردادن
to cut a loss ازنصف ضر ربرگشتن
insertion loss توجه به یک سیگنال به علت افزودن یک وسیله به کانال یا مدار موجود
to incur a loss زیان دیدن
to incur a loss ضر ر دیدن
water loss ابکاهی
heat loss گمگشتگی حرارتی
windfall loss زیان اتفاقی
gain or loss سود یا زیان
dead loss زیان ناخالص
evaporation loss اتلاف در تبخیر
energy loss گمگشت انرژی
energy loss تلف انرژی
energizing loss گمگشت کارمایه
energizing loss تلف انرژی
eddy loss افت جریان ناشی از چرخش وپیچش
to be at a loss as to what to advise آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
dielectric loss اتلاف دی الکتریک
loss angle زاویه تلف زاویه تلفات
hair loss ریزش مو [پزشکی]
loss of hair ریزش مو [پزشکی]
hair loss آلوپسی [پزشکی]
heat loss اتلاف گرمایی
generator loss اتلاف مولد
windfall loss زیان باد اورده
heat loss تلف گرما
head loss افت فشار
loss angle زاویه گمگشت
head loss افت بار
To sell something at a loss. چیزی را باضرر فروختن
To inflict a loss on someone. به کسی ضرر زدن ( رساندن )
core loss اتلاف اهن
current loss گمگشتگی جریان
To cause ( inflict ) a loss . ضرر وزیان واردکردن
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
current loss تلف جریان
loss of hair آلوپسی [پزشکی]
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
consequential loss زیان تبعی
causing a loss اضرار
cause to sustain a loss اضرار
cause to sustain a loss تسبیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com