English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
English Persian
pull-backs مانع
pull-backs بازداشت
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs فنر
Other Matches
backs پشت نویسی کردن
backs تنظیم بادبان پشت کمان
backs مدافع خط میدان
backs مدافع
backs پشتیبان
backs فهرنویسی کردن
backs پشت چیزی نوشتن
backs فهر
backs پشت را تقویت کردن
backs پشت ریختن پشت انداختن
backs جهت مخالف جلو
backs کمک کردن
backs تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
backs نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs که یک باتری پشتیبان دارد
backs سطح ازاد
backs سمت عقب
backs سوارشدن
backs برپشت چیزی قرارگرفتن
backs بعقب رفتن بعقب بردن
backs بک
backs عقب
backs پشت
backs پس
backs عقبی گذشته
backs پشتی
backs پشتی کنندگان تکیه گاه
backs به عقب
backs درعقب برگشت
backs پشتی کردن پشت انداختن
backs پاداش
backs جبران ازعقب
backs پشت سر
backs بدهی پس افتاده
skew backs گوه مثلثی
full-backs عقب ترین بازی کن
pull up جلوگیری کردن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull up جلو افتادن رسیدن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up to به چیزی رسیدن
pull together همکاری کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull over ژاکت
pull over عرق گیر
pull away کنار گرفتن
pull away عقب نشینی کردن
pull down خراب کردن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down کاستن
pull down دریافت کردن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over پیراهن کش ورزش
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off بردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull through موفق شدن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
Pull yourself together. حواست را جمع کن
to pull together باتفاق زیستن
to pull together با هم کارکردن
to pull through رها شدن
to pull off برداشتن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
pull up with با چیزی برابر شدن
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull اغراق گفتن
to pull افسانه جعل کردن
to pull down ویران کردن
to pull through به هدف خود رسیدن
to pull through کامیاب شدن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ارزان کردن
to pull through جنس
pull کشش
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in متوقف شدن
pull in توقیف کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in متوقف شدن
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull-in توقیف کردن
pull چیدن
pull برتری جزئی و مختصر
pull کشیدن
pull POP
pull-out عازم شدن
pull-out ترک کردن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull out بیرون امدن
pull out عازم شدن
pull out ترک کردن
pull بازیابی داده از پشته
pull-out بیرون امدن
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull کندن پشم کندن از
pull 1 way give
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull کشیدن دندان
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back فنر
pull oneself together خود را جمع کردن
to pull caps هایهو برپا کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
to pull caps نزاع کردن
pull-back مانع
pull back فنر
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull round بهبودی یافتن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
pull back بازداشت
to pull the strings گربه رقصاندن
pull-back بازداشت
pull back مانع
to pull the wires گربه رقصانی کردن
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
to pull the wires تحریکات کردن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
pull handle دستهکشش
pull rod میلهکشش
pull strap نوارکشش
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
dead pull کوشش بیهوده
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull out quote عبارت استخراج شده
pull the bell زنگ را بزنید
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull-outs بیرون امدن
give a pull at کشیدن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull a face ادا در اوردن
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg دست انداختن
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
leg pull گول زنی
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull down menu شود
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull gear چرخ دنده بالابر
pull-outs عازم شدن
pull-outs ترک کردن
pull to pieces خرد کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com