English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pumped hot-water system سیستمپمپآبداغ
Other Matches
water is pumped back into the steam generator برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
water system رودخانه و شعبات ان
water system سیستم ابیاری
water system منبع اب
water system ذخیره اب
water supply system ابرسانی
pumped پمپ موتور
pumped ارسال کردن
pumped پمپ کردن پمپ
pumped با تلمبه خالی کردن
pumped حرکات فریبنده
pumped پمپ
pumped تلمبه
pumped تلمبه زنی
pumped صدای تلمبه
pumped تپش
pumped تپ تپ
pumped باتلمبه بادکردن تلمبه زدن
linear system [system of linear equations] دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
to water آب ریختن
water course مجرای اب
to water آب دادن
water اب دادن
water way راه ابی
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water down <idiom> ضعیف شدن
water course حق الشرب
water course حق المجری
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
first water بالاترین مقام
water way ابراهه
to water something آب دادن [گیاه]
water still دستگاه تقطیر اب
f.water عرق رازیانه
water آب
above water <adj.> شناور
on the water در کشتی
mean water میان اب
above water <adj.> روی آب
She let the water out . آب را ول کرد
of the first water بهترین
water way مسیل
water مایع
first water درجه اول
water پیشاب
water ابگونه
water اب
by water با کشتی
by water از راه دریا
by water از راه رودخانه
system هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system سازگان
system سامانه
the system of رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
i.f.f. system دستگاه تشخیص
the system of the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
an system سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system نظم منظومه
system نظام
system سازمان
system تشکیلات
system قاعده رویه
system طرز اسلوب
system جهاز
value system نظام ارزشها
c.g.s. system دستگاه سگث
system سیستم
system همست
system همستاد روش
system طریقه
system سلسله رشته
system دستگاه
system نظام سیستم
system روش اصول
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system اصول وجود
system رشته دستگاه
system طرز روش
system اسلوب
system نظم ترتیب
system منظومه
system ترتیب
system مجموعه سازمان
system سلسله
water resistant مقاوم در برابر اب
water turbine توربین ابی
leakage water نشتاب
milk and water بی مزه
water reservoir دریاچه
water rheostat رئوستای ابی
lotic water اب روان
water skin مشک
water treatment پاکسازی اب
water resistance مقاومت در مقابل اب
water utilization اقتصاد اب
water vapor بخار اب
keep one's head above water قصر دررفتن
water purification تصفیه اب
water purification تطهیر اب
water rate پول اب
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
it is soluble in water در اب حل میشود
water repellent دافع اب
water repellent پس زننده اب
javelle water اب ژاول
water reservoir استخر
javelle water محلول هیپوکلریت سدیم
water reservoir اب انبار
keep one's head above water رهایی یافتن
light water اب سبک
water rights حق ابه
water treatment گندزدائی اب
water soak در اب صابون زدن
water surface رویه اب
water surface سطح اب
water suit لباس ضد نیروی ثقل
water spot گردباد دریایی
water suit لباس ضد فشار اب
mains water لوله اب اصلی
make water ادرار کردن
water spot واتراسپات
light water اب معمولی
water stop اب بند
water snake مار ابی
mean high water مد میانگین
mean high water اب بالای میانگین
water tight کیپ
water seal بوبند اب
water tight مانع دخول اب
water terminal ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water soak در اب خیساندن
mean low water اب پایین میانگین
mean low water جزر میانگین
water skier اسکی باز روی اب
water terminal باراندازهای ابی
water tank مخزن اب
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
pass water ادرار کردن
hard water اب سنگین
fresh water اب گوارا
still water level سطحسکونآب
supply of water ذخیرهآب
surface of the water سطحآب
water bottle غمغهآب
fly water دارویا اب مگس کش
water goblet جام آب
water hose شلنگآب
fresh water اب شیرین
hard water اب سخت
ground water ابهای زیرزمینی
ground water اب زیرزمینی
greedy of water حریص مال
granitic water ابی که ازخاک خارادارامده باشد
safest water آبسالم
water inlet ورودآب
water intake مکندهآب
eye water اب دیده
water transport ناقلآب
water under pressure آبتحتفشار
water/alcohol آب
water/alcohol الکل
water butt سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
water rates پولمصرفآب
eye water اشک
eye water خلط چشم یکجورنوشابه الکلی که انرامیگویند
water signs علائمآبی
fire water اتش سرد
fire water اب اتشین
water jug پارچآب
filled with water دال بر جدایی
water key کلیدآب
water separator جداگرآب
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
fault water ابشکاف
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
hardness of water سختی اب
water wheel دولاب
in deep water(s درسختی
barley water ماالشعیر
ice water اب یخ
barley water آبجو غیرالکلی
lavender water گلاب استوقدوس
water cycle چرخه اب
toilet water عطر حمام
hydration water اب لازم برای ابش
in deep water(s در تقلا
in low water در تنگی مالی
written in water فانی
water wheel چرخاب
inshore water اب ساحلی
inshore water ابهای ساحلی
water worn ساییده شده ازاب
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
white water ابشارهای کوتاه رودخانه
written in water نا پایدار
industrial water اب صنعتی
water biscuit بیسکویت آبدار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com