English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
Search result with all words
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. دست خود را رو کردن
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
Other Matches
He banged the table with his fist . He thumped the table . با مشت کوبیدن روی میز
cards وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards مین فلز برای تختههای مدار
cards مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
in the cards <idiom> انتظار داشتن
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards ورق بازی کردن
cards کارت تبریک کارت عضویت
cards مقوا
cards کارت ویزیت بلیط
cards کارت
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards ورق بازی گنجفه
cards برگ
cards ورق
cards پنبه زنی
cards ماشین پرداخت پارچه
cards ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards یک کارت پانچ
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards برگه
play one's cards right <idiom> از فرصتهای خود سودبردن
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
house of cards <idiom>
To deal the cards . ورق دادن
To play cards . ورق بازی کردن
To stack the cards . ورق زدن ( تقلب درقمار )
control cards کارتهای کنترل
show one's cards <idiom> برگ آس را رونکردن
report cards کارنامه
identity cards شناسنامه
credit cards کارت اعتباری
credit cards کارت یاورقه خرید نسیه
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
playing cards گنجفه
playing cards ورق بازی , برگ
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
program cards کارتهای برنامه
vaccination cards دفترچه های واکسیناسیون
green cards کارت سبز
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
vaccination cards دفترچه های مایه کوبی
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
To cheat at cards. درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
playing cards ورق گنجفه
Shall we play a game of cards? یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
hold all the trump cards <idiom> کنترل کامل داشتن
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
get table دست یافتنی
two way table جدول دو سویی
table saw تابلونمایشگر
table look up مراجعه به جدول
inner table میزداخلی
table look up جستجوی جدول
get table بدست اوردنی
table سفره
the f. of a table باید
look up table جدول مراجعهای
the f. of a table بطوریکه
under the table <idiom> زیرمیزی
Could we have a table outside? آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
table میز
table تو گذاردن
table میزبازی
table به جدولی انتقال دادن
table به صورت جدول دراوردن
table لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table جدول
table مطرح کردن
table کوهمیز
table خوان
table لیست
table فهرست
table از دستور خارج کردن
table معوق گذاردن
table روی میز گذاشتن
table لوح جدول
table در فهرست نوشتن
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
table طرح کردن
table ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
symbol table جدول نمادها جدول نمادی
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
tier table میز کوچک
table talk صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table spoonful قاشق سوپخوری
symbolic table جدول علائم
table spoon قاشق سوپ خوری
table set دستگاه میزی
table set وسیله رومیزی
symbol table جدول علامت
tide table جدول کشند
trivet table میز سه پایه
transfer table میز انتقال
training table میز ناهارخوری در اردو
to rap on the table دست یا چیز دیگری روی زمین
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
time table جدول زمان بندی
time table جدول زمانی
tide table جگول جزر و مد
table telephone تلفن رومیزی
table tomb گورصندوقی وتخت
table point جدول امتیازها
table water سفره اب زیر زمینی
table linen رومیزی
table instrument وسیله رومیزی
table comparator مقایسه کننده نوارها
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
table flap قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
table linen دستمال سفره
table lamp لامپ استاندارد
table land زمین هموار
table ware لوازم میز یا سفره
table of precedence صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
table of organization جدول سازمان
multiplication table جدول ضرب [ریاضی]
table of equipment جدول ساز و برگ
table utility برنامه کمکی جدولی
table of distribution جدول تقسیم اماد
table of distribution جدول توزیع
table of authorities جدول اولیا امور
table of allowance جدول سهمیه مجاز
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
table waters ابهای معدنی سر سفره
earth-table رج بنا
Could we have a table on the terrace? آیا ممکن است میز ما روی تراس باشد؟
wait table <idiom> سرو کردن غذا
type table نوع جدول سازمان
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
trestle table میز سهپایه
table manners روشغذاخوردنفردی
pin-table صفحهمخصوصبازیpillowcasePinball
negotiating table جلسهایکهمخالفانتلاشدارندبهتوافقیدستیابند
league table جدوللیگ
dinner table میزغذاخوری
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
Could we have a table in the corner? آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
corbel-table [ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
communion-table [میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
basement-table [پی را روی زمین ساختن]
altar-table میز مقدس در کلیسا
table carpet فرش رومیزی [اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
the leg of the table پایه میز
lay the table چیدن میز
truth table جدول ارزش [منطق] [ریاضی]
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
dining table میزغذاخوری
bargaining table جلسهمشترکبرایرفعاختلافاتکهها در بریتانیا استفادهمیشد
turn table سینی گردش درسمت
turn table میز سمت
turn table میز چرخش
truth table جدول درستی جذول صحت
truth table روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
truth table در جبر بولی
truth table دو مقدار
table beet چغندر
truth table جدول صحت
table extension صفحهانقراض
type table نوع جدول تیر
table mixer توپتنیسرویمیز
table cut تراشتختهای
printer table میزچاپگر
outer table تختهخارجی
feed table صفحهعلوفه
extending table میزبازشو
computer table میزکامپیوتر
where is my place at the table جای من در سر میز کجاست
virtual table جدول مجازی
vigenere table جدول رمز وی گنر
truth table جدول درستی
gaming table میزقمار
earth table رج بنا
earth table سنگ رگی
drip table میز چکانش
drilling table میز مته کاری
drawing table میز نقشه کشی
drain table میز قطران
deviation table جدول انحراف
deviation table جدول انحراف مغناطیسی
delivery table میز تحویل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com