Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
qualified power of attorney
وکالت مقید
Other Matches
power of attorney
اختیار نامه
power of attorney
وکالت نامه
power of attorney
وکالت نامه
power of attorney
وکالت
power of attorney
وکالتنامه
power of attorney
اجازه نامه
general power of attorney
وکالت مطلق
full power of attorney
وکالت نامه
full power of attorney
اجازه نامه
delegate power of attorney
وکالت در توکیل
full power of attorney
اختیار نامه
qualified
لایق
qualified
واجد شرایط
qualified
مشروط
qualified
صلاحیت دار ماهر
qualified
شایسته
qualified
قابل
qualified
دارای شرایط لازم
qualified
مقید محدود
qualified
واجد شرایط لازمه
qualified
کارشناس موصوف
fully qualified
جامع الشرایط
dis qualified
فاقد قابلیت
dis qualified
فاقد شرایط
qualified property
مالکیت محدود
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
qualified confession
اقرار مقید
qualified endorsement
پشت نویسی مقید
qualified endorsement
فهرنویسی مقید
qualified endorsement
فهرنویسی مشروط
qualified indorsement
فهر نویسی مقید
qualified indorsement
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
branch qualified officer
افسر متخصص رستهای
Qualified Nurse
[female]
[British]
کمک پرستار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
Qualified Nurse
[female]
[British]
کمک بهیار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
Qualified Nurse
[male]
[British]
کمک پرستار
[مرد]
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
Qualified Nurse
[male]
[British]
کمک بهیار
[مرد]
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
attorney
وکالت
attorney
مدعی
attorney
حقوقدان
attorney
نماینده
attorney
وکیل دعاوی
attorney
وکیل
attorney
عامل
attorney
وکیل دادگستری
prosecuting attorney
عضو دادسرا
attorney with right of substitution
وکیل در توکیل
attorney with right of substitution
وکیل با حق توکیل
warrant of attorney
اختیار نامه
letter of attorney
اجازه نامه
attorney with right of subtitution
وکیل در توکیل
prosecuting attorney
مدعی العموم
office attorney
وکیل دفتر
letter of attorney
اختیار نامه
oppointing as one's attorney
وکالت دادن
Attorney General
وزیر دادگستری
Attorney General
دادستان کل
Attorney General
دادستان
Attorney General
مدعی العموم
attorney at low
وکیل دعاوی
warrant of attorney
وکالت نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
prosecuting attorney
دادستان
district attorney
بازپرس بخش قضایی
attorney at law
وکیل دعاوی
appointing as one's attorney
توکیل
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
oppointing as one's attorney
توکیل
trial attorney
وکیل محاکمه
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
defending attorney
وکیل مدافع
warrant of attorney
وکالت نامه
letter of attorney
مدعی
letter of attorney
وکیل
letter of attorney
نیرو
letter of attorney
وکالت نامه
prosecuting attorney
صاحب منصب پارکه
Federal Attorney General
دادستان کل
united states attorney
دادستان کل ایالات متحده
Federal Attorney General
وزیر دادگستری فدرال
court-appointed attorney for the defense
[American E]
وکیل تسخیری
power down
قطع برق خاموش کردن
in power
دارای اختیارات
power up
روشن کردن
power up
برق
power saw
دستگاه اره
power saw
اره ماشینی
outside power
جریان خارجی
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power on
روشن کردن
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
in power
صاحب مقام
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
useful power
قدرت مفید
power
[over somebody/something]
قدرت
[ بر کسی یا چیزی]
e. power
قوه مجریه
will power
<idiom>
قدرت
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
will-power
قدرت اراده
e. power
نیروی اجرایی
will-power
عزم راسخ
will-power
تصمیم
will-power
اراده
will to power
قدرت خواهی
useful power
توان مفید
power down
قطع نیرو
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
توان برقی
power
زور بکاربردن
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
قدرت دیدذره بین
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
توان
[ریاضی]
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
قوه
[ریاضی]
power
توان
power
اقتدار سلطه نیروی برق
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
نیرو
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power
توان از دست رفته
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
خاموش کردن یک وسیله
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
حذف توان کامپیوتر
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
برق
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
توان نیرو
power
دولت
power
اقتدار و اختیار
power
برتری
power
قدرت
power
زور
power
راندن
power
قوه
power
انرژی
power
توانایی
power
قدرت نیرو
power
شدت
power
برقی
power
دستگاه برقی
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
قوه یا توان
power volleyball
والیبال قدرتی
predictive power
قدرت پیش بینی
r f power supply
منبع توان بسامد رادیویی
radiant power
شاره تابان
power system
شبکه نیرو
power surge
برق ناگهانی
tractive power
نیروی کشش
power system
سیستم قدرت سیستم انرژی
power test
ازمون قدرت
power transmission
انتقال انرژی
power transmission
انتقال قدرت
power traverse
مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
pulling power
نیروی کشش
refractive power
قدرت شکست
power turret
برجک برقی
power transformer
ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power user
کاربر پیشرفته
power unit
پیش راننده
power transformer
مبدل تغذیه
power supply
مبدل برق
power supply
تامین کننده برق
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power level
تراز توان
power loss
اتلاف توان
power loss
تلف قدرت
power loss
گمگشتگی قدرت
power mains
شبکه جریان قوی
power mains
شبکه نیرو
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower
چمن زن یا علف چین موتوری
power of production
نیروی تولید
power of reservation
حق اعتراض
power of reservation
حق نگهداری وذخیره کردن
power law
قانون توانی
power jack
جک
power fuel
سوخت
power function
تابع توان
power function
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power function
تابع توانی
power function
تابع قدرت
power hacksaw
اره کمانهای
power hacksaw
کمان اره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com