English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
Other Matches
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
to have a question for somebody از کسی سئوالی داشتن
this very question دقیقا همین پرسش
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
beside the question خارج از موضوع
beside the question پرت
to p any one with question کسی را سوال پیچ کردن
to p any one with question کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
there is no question but that. شکی نیست که) .00000
that is not the question موضوع این نیست
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
out of the question <idiom> غیرممکن
question تردید پرسش
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question تحقیق کردن از
question تردید کردن در
question پرسیدن تحقیق کردن
question موضوع
question پرسش
question سوال
that is not of the question این خارج ازموضوع است
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
to ask somebody a question ازکسی سئوالی کردن
question استفهام مسئله
I have a question. من یک سئوال دارم.
to ask somebody a question از کسی سئوالی پرسیدن
in question موضوع بحث
in question موردبحث
out of question خارج از موضوع
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
it is a question of money موضوع بسته به
cross-question استنطاق کردن
i asked him a question چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question سئوالی از اوپرسیدم
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
indirect question پرسش غیرمستقیم
oblique question پرسش غیرمستقیم
it is a question of money موضوع پول است
the German question مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to beg the question در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
pose a question سوال مطرح کردن
I don't think there's any question about it. من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
open to question <adj.> مورد شک
essay question سوال انشایی
the year in question سالی که مورد بحث است
leading question سوال تلقینی
leading question پرسش راهنمایی کننده
to beg the question طفره رفتن از پرسشی
i asked him a question پرسشی از او کردم
buring question مسئله هیجان اور
it is a question of money پول است
call in question تردید کردن در
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
That is a separate question. این جدا از موضوع بحث ما است.
question answer صف بستن
question answer در صف گذاشتن
question in dispute موضوع متنازع فیه
question in dispute مسئله متنازع فیه
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
sides of the question اطراف موضوع
the eastern question مسئله خاور
the goods in question کالای موردبحث
open to question <adj.> مشکوک
question answer صف
question answer سئوال- جواب
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
question mark علامت سوال
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks علامت سوال
question marks پرسش نشان
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the tax in question مالیات موضوع بحث
cross-question بدقت جویاشدن از
trick question سوالیکهجوابآننادرستاست
to pose a question to any one پرسیدن
to pose a question to any one ازکسی سئوالی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
to call in question تردیدکردن در
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
His honest is beyond question. دردرستی اوحرفی نیست
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
question tag جملاتپرسشتفکیدی
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
raise a question مطرح کردن سوال
To bring up a topic(question). سؤالی را پیش کشیدن
open ended question پرسش باز پاسخ
to put a [big] question mark over something چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question . در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
master of سرپرست گروه شکار روباه
to be a master of در اختیار خودداشتن
the master خداوند
master off استاد شمشیربازی
master's فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
the master در
old master هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
old master نقاشی هر یک از این هنرمندان
to be a master of دارا بودن
master قطعه کار اصلی
master کاپیتان کشتی
master استاد شطرنج
master مخدوم
master جامع
master مدل اصلی
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master کسب مهارت کردن
master ماهر شدن در چیزی
master تسلط یافتن
master دانشور
master چیره دست
master کارفرما
master رئیس
master مدیر مرشد
master پیر
master صاحب
master ماهرشدن
master خوب یادگرفتن
master استادشدن
master ارباب استاد
master رام کردن
master اصلی
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master ارباب صاحب
master ماهر شدن
master تسلط یافتن بر
master چیره دست شدن
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
master of ceremonies رئیس تشریفات
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master's certificate گواهینامه فرماندهی
ring master رئیس سیرک
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
mint master رئیس ضرابخانه
missile master دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
pilot master سر راهنما
master agreement توافق اولیه
wagon master مسئول واگن
wagon master رئیس قطار
Master of Science فوقلیسانسMSc-
master cord ریسماناصلی
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
To be a master of ones craft. درفن خود استاد بودن
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
singing master اموزگار سرایش
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
ship's master افسرارشد کشتی
whore master جنده باز
master clock زمان سنج اصلی
international master استاد بین المللی شطرنج
head master مدیر اموزشگاه
head master مدیر مدرسه
head master رئیس
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
harbour master متصدی بندر
harbour master رئیس بندر
harbor master راهنمای بندر
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbor master رئیس بندر
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
iron master اهن ساز
iron master رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
master clock شاه زمان سنج
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
language master اموزگار زبان
master carpenter سرنجار
master carpenter سردرودگر
master builder معمارباشی
master builder بنای مقاطعه کار
master builder معمار
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
language master زبان اموز
french master فرانسه
french master اموزگار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com