English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
Search result with all words
To raise money. پول فراهم کردن
Other Matches
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
raise ترقی دادن اضافه حقوق
raise افزایش
raise رفیع کردن
raise بالا بردن دستمزد
raise برافراشتن
raise از جا کندن
raise ترفیع
raise دفع کردن
raise از بین بردن
raise پروراندن زیاد کردن
raise تولید کردن
to raise ذکر کردن
raise بر پاکردن
raise بالا بردن
raise بالا کشیدن
raise باراوردن
raise تحریک کردن
raise اقامه کردن
raise بیدارکردن
to raise مطرح کردن
to raise نام بردن
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
to raise the v توری یانقاب ازروی برداشتن
to raise اشاره کردن
raise بالابردن
raise زیادکردن ترقی دادن
raise برپا داشتن
raise بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise تحریک کردن بعمل اوردن
be raise to the bench بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
raise a hell شلوغ کردن
to raise up seed تولید نسل کردن
raise a fuss <idiom> قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
raise a laugh خنده راه انداختن
donkey raise تمرین خم شدن با وزنه روی پشت
raise an argument حجت اوردن
raise an argument احتجاج
raise edges لبههای برامده
raise its head پیدا شدن
raise the hand بالابردن دست برنده
edge raise بلندی لبه ورق
raise the wind پول برای مقصودی راه انداختن
raise a devil شلوغ کردن
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
raise a hand <idiom> به دردسر انداختن
raise Cain <idiom> کمک ،کاری انجام دادن
raise a question مطرح کردن سوال
to raise a monument ساختن بنای یادگاری
to raise a monument برپا کردن بنای یادگاری
raise a cain اشوب کردن
raise a cain شلوغ کردن
raise a devil اشوب کردن
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
raise a hell اشوب کردن
raise a dust گرد و خاک بلند کردن
raise a dust داد و بیداد کردن
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
raise cain پیراهن عثمان کردن
to raise a dust شلوق کردن
lateral raise تمرین تقویت عضلههای پشت و شانه با دنبل
to raise the devil شلوق کردن
to raise funds تهیه وجه یاسرمایه کردن
to raise cain اشوب کردن
raise of loom بالا بردن
raise of loom برافراشتن
raise of loom بنا کردن دار قالی
raise of loom بنا کردن دار قالی
to raise a ghost روحی راحاضرکردن
to raise a dust اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise hell اغتشاش کردن
to raise dust گرد و خاک به پا کردن
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
to raise a stink <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
to raise a dust گردوخاک بلندکردن
raise its head پدید امدن
Those who agree,raise their hands. موافقین دستهایشان رابلند کنند
raise to a higher power افزایش دادن نما
to raise a hue and cry هیاهوراه انداختن
to raise a hue and cry سروصدادر اوردن
To obstruct. To raise difficulties. سنگ انداختن (اشکالتراشی )
To raise difficulties . To creat obstacles. اشکال تراشی کردن
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
To kick up a row. To raise hell. To make a scene. داد وبیداد را ؟ انداختن
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can پولیش بیش
value for money ارزش پول
near money شبه پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
f. money پول فراوان
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
value of money ارزش پول
value for money قدرت خرید پول
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
near with one's money خسیس
money جایزه نقدی
money مسکوک ثروت
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on d. وجه امانعی
money on d. پول سپرده
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
money اسکناس
money پول
money سکه
take in (money) <idiom> رسیدن
scant of money بی پول
short of money کم پول
smart money پاداش زیان
scant of money کم پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
sound money پول قوی
tight money سیاست پولی انقباضی
supply of money عرضه پول
sound money پول سالم
smart money مطلع
time money وام مدت دار
soft money پول ضعیف
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
possession money حق النسبی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money پول
requistion for money درخواست
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
possession money حق الاجرا
smart money خسارت
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
mortgage money پول قرضی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
volume of money حجم پول
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com