Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
ratio of capital to output
نسبت سرمایه به تولید
Search result with all words
capital output ratio
نسبت سرمایه به تولید
capital output ratio
ضریب سرمایه گذاری
marginal capital output ratio
نسبت نهائی سرمایه بر تولید
Other Matches
capital labor ratio
نسبت سرمایه به کار
capital job ratio
نسبت سرمایه به شغل
ratio of capital to labor
نسبت سرمایه به کار
labor capital ratio
نسبت کار به سرمایه
light output ratio
توان نور
light output ratio of a fitting
راندمان نوری
ratio
بهر
ratio
سهم
ratio
قسمت
ratio
نسبت معین وثابت
one to zero ratio
نرخ بین نوسان خروجی دودویی یک و صفر
in the ratio of
به نسبت
t ratio
بهر تی
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
ضریب
ratio
نسبیت
ratio
نسبت
t ratio
نسبت تی
f ratio
بهر اف
magnification ratio
ضریب تقویت
magnification ratio
ضریب بزرگنمایی
aspect ratio
نسبت دید
aspect ratio
نسبت تصویر
aspect ratio
نسبت طول به عرض یا وترمتوسط بال
aspect ratio
نسبت صفحه
compression ratio
ضریب تراکم
liquidity ratio
ضریب نقدینگی
liquidity ratio
نسبتهای نقدینگی
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
likelihood ratio
بهر درست نمایی
compression ratio
ضریب ترکم
compression ratio
نسبت تراکم
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
cash ratio
نسبت نقدینگی
mobility ratio
نسبت تحرک
moduler ratio
نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
absorption ratio
نسبت جذب
absorption ratio
ضریب جذب
absorption ratio
ضریب درآشامی
abundance ratio
نسبت فراوانی
abundance ratio
فراوانی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operating ratio
نسبت کارکرد موتور یا ناو
gear ratio
نسبت چره دنده ها
activity ratio
نسبت فعالیت
concentration ratio
نرخ تمرکز
mole ratio
نسبت مولی
age ratio
بهر سنی
cantilever ratio
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
ionic ratio
نسبت یونی
correlation ratio
بهر همبستگی
correlation ratio
نسبت همبستگی
critical ratio
بهر شاخص
current ratio
نسبت جاری
current ratio
وضعیت فعلی
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
cut off ratio
حداقل نرخ قابل قبول
deposit ratio
نسبت سپرده
distribution ratio
نسبت توزیع
error ratio
نسبت خطا
feedback ratio
نسبت فیدبک
feedback ratio
نسبت پس خوراند
control ratio
نسبت فرمان
contraction ratio
نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
contact ratio
نسبت تماس
inverse ratio
نسبت معکوس
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
concentration ratio
نسبت تمرکز
impluse ratio
نسبت ایمپولز
impluse ratio
نسبت ضربه
impedance ratio
نسبت مقاومت فاهری
impedance ratio
نسبت امپدانس
image ratio
نسبت تصویر
hit ratio
نسبت اصابت
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
نسبت مسافت طی شده به هرپای فرود با هواپیمای بی موتور
glide ratio
نسبت سریدن
gear ratio
نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
fineness ratio
نسبت فرافت
operating ratio
نسبت عملیاتی
voltage ratio
نسبت ولتاژ
knot ratio
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
shunt ratio
نسبت شنت
sex ratio
بهر جنسیت
golden ratio
نسبت طلایی
[ریاضی]
settlement ratio
نسبت نشست
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
selection ratio
بهر گزینش
selection ratio
نسبت گزینش
saving ratio
نسبت پس انداز
reduction ratio
ضریب تقلیل
slenderness ratio
ضریب رعنائی
weight ratio
نسبت وزن
strength ratio
نسبت استحکام
voids ratio
اندیس تهیگاهها
void ratio
درجه تخلخل
viscosity ratio
نسبت گرانروی
velocity ratio
نسبت سرعت
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
transmission ratio
نسبت تبدیل جعبه دنده
transformation ratio
نسبت تبدیل
success ratio
بهر موفقیت
stress ratio
نسبت تنش
reduction ratio
نسبت کاهش
recycling ratio
نسبت بازگردانی
ratio estimation
براور نسبتی
ratio detector
اشکارساز نسبت
ratio decidendi
مستنداصلی رای
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
ratio correlation
همبستگی نسبتی
progressive ratio
نسبت تصاعدی
probability ratio
بهر احتمال
price ratio
نسبت قیمت
poisson's ratio
در چندی پواسون
poisson's ratio
ضریب پواسون
work ratio
نسبت کار به استراحت
ratio of transformer
نسبت مبدل
recycle ratio
نسبت بازگردانی
golden ratio
عدد فی
[ریاضی]
ratio schedule
مقیاس نسبتی
ratio print
عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل
transformer ratio
نسبت مبدل
void ratio
نسبت منفذها
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
fission to yield ratio
بازده اتمی
diffuser area ratio
نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
discomfort relief ratio
بهر راحتی- ناراحتی
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
voltage ratio of transformer
نسبت ولت مبدل
charge mass ratio
نسبت بار به جرم
current transfer ratio
نسبت انتقال جریان
engine pressure ratio
نسبت فشار موتور
wage profit ratio
نسبت دستمزد به سود
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
current ratio of transformer
بازده شدتی مبدل
gear transmission ratio
نسبت دنده گیربکس
cost benefit ratio
هزینه
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
cost benefit ratio
نسبت فایده
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
power to weight ratio
نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
signal to nise ratio
نسبت سیگنال به نویز
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
benefit cost ratio
نسبت فایده به هزینه
secondary emission ratio
شدت صدور ثانوی
air/fuel ratio
نسبت هوا به سوخت
air space ratio
درجه تهویه خاک
aggregate cement ratio
نسبت مواد سنگی به سیمان
nozzle expasion ratio
نسبت واگرایی نازل
acid test ratio
تناسب درجه نقدینگی
acid test ratio
ضریب قدرت پرداخت
california bearing ratio
اندیس مقاومت کالیفرنی نمایه کالیفرنی
california bearing ratio
توان باربری نسبی کالیفرنیا
fixed ratio schedule
برنامه نسبتی ثابت
signal to noise ratio
نسبت پیام به همهمه
singal to noise ratio
نسبت سیگنال به اغتشاش
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
variable ratio schedule
برنامه نسبتی متغیر
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
ratio of specific heats
نسبت گرمایی ویژه
fuel air mixture ratio
نسبت مخلوط سوخت و هوا
critical heat flux ratio
نسبت شار حرارتی بحرانی
electron charge mass ratio
چگالی بار الکترون
capital
عالی
capital value
ارزش فعلی
capital value
ارزش سرمایهای
capital value
ارزش سرمایه
capital
قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
capital
مستلزم بریدن سر یاقتل
capital
فوقانی راسی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
capital
سرستون سرلوله بخاری
capital
سرمایه
capital
حرف درشت پایتخت
capital
سرستون
capital
پایتخت
capital
راس المال
capital
حرف بزرگ
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
capital
اساسی
capital
ارزش ویژه
capital
تنخواه
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
output
برونداد
output
کارکرد فرفیت
output
تولیدی
output
برون گذاشت برونگذار
output
برونداد بروندهی
output
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
output
ارسال داده از یک کامپیوتر به صفحه نمایش یا چاپگر
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
output
امکان نمایش اطلاعات میدهد
output
وسیلهای که
output
مجموعه رکوردها که کاملا طبق پارامترهای مختلف پردازش شده اند
output
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
output
1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه
output
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com