Total search result: 117 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
read out |
بازخوانی |
|
|
Search result with all words |
|
lip read |
لب خواندن |
lip read |
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن |
lip-read |
لب خواندن |
lip-read |
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن |
read |
قرائت کردن |
read |
خواندن |
read |
بازخواندن |
read |
تعبیر کردن |
read |
استنباط کردن |
read |
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است |
read |
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود |
read |
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
read |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
read |
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است |
read |
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند |
read |
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست |
read |
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود |
read |
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است |
read |
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند |
read |
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند |
read |
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده |
read |
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد |
read |
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی |
read |
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2- |
read |
اسکن کردن متن چاپ شده |
well read |
اهل مطالعه و تحقیق |
well read |
با اطلاع |
well-read |
اهل مطالعه و تحقیق |
well-read |
با اطلاع |
sight read |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight read |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
sight read |
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن |
sight-read |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight-read |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
sight-read |
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن |
reed or read |
شیر دادن |
backward read |
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند |
commonly read paper |
روزنامه کثیر الانتشار |
control read only memory |
حافظه فقط خواندنی کنترلی |
deep read |
بسیار خوانده |
deep read |
با اطلاع |
destructive read |
خواندن مخرب |
destructive read out |
بازخوانی مخرب |
digital read out |
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج |
direct read after write |
خواندن مستقیم پس از نوشتن |
electrically erasable read only memory |
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی |
erasable programmable read only memory |
eprom |
fusible read only memory |
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند |
he can read the sky |
ستاره شناس است |
he cannot read or write |
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد |
he could read the future |
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد |
he read other than distinctly |
شمرده نخواند |
he read other than distinctly |
همه جورخوانده جز شمرده |
i had a quiet read |
فرصت پیدا کردم |
i had a quiet read |
که باارامش چیز بخوانم |
i read him to sleep |
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد |
nondestructive read |
خواندن غیرمخرب |
programmable read only memory |
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی |
read head |
نوک خواندن |
read head |
نوک خواننده |
read head |
هد خواندن راس خواندن |
read in |
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی |
read ink |
ink nonreflective |
read mostly memory |
حافظه بیشتر خواندنی |
read only |
تنها خواندنی |
read only |
فقط خواندنی |
read only memory |
حافظه فقط خواندنی |
read only storage |
انباره فقط خواندنی |
read pulse |
تپش خواندن |
read restore cycle |
چرخه خواندن و ترمیم |
read strobe |
بارقه خواندن |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
read write cycle |
چرخه خواندن و نوشتن |
read write head |
نوک خواندن و نوشتن |
read write privilege |
امتیاز خواندن- نوشتن |
read/write |
خواندن- نوشتن |
read/write file |
فایل خواندنی / نوشتنی |
read/write head |
نوک خواندن / نوشتن |
read/write head |
هدخواندن- نوشتن |
read/write memory |
حافظه خواندنی / نوشتنی |
scatter read |
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف |
scatter read |
پراکنده خوانی |
scatter read gather write |
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی |
the bill was read for the first time |
شور اول لایحه تمام شد |
to read a book |
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن |
to read between the lines |
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن |
to read off |
از روی چیزی خواندن بلندخواندن |
to read one a lecture |
کسیرا سرزنش کردن |
to read one a lesson |
کسیرا اندرزدادن |
to read one a lesson |
بکسی نصیحت کردن |
to read out |
بلند خواندن |
to read people's hands |
کف بینی کردن |
to read too much into |
تفسیر ناموجه کردن |
write once read many |
یکبار نویس |
write once read many |
چند بار بازیاب |
write once read many |
چند باربخوان |
read-only memory (ROM) module |
خواندنحافظه |
He has read the book from cover to cover . |
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است |
Read out the letter. Read the letter aloud. |
نامه را بلند بخوان |
He can neither read nor write. |
نه می تواند بخواند نه بنویسد |
Other Matches |
|
to read over something |
چیزی را از اول تا آخر خواندن |
to read through something |
چیزی را از اول تا آخر خواندن |
to read through something |
چیزی را کاملا خواندن |
Read me right ... |
من را درست درک بکن ... |
to read over something |
چیزی را کاملا خواندن |
I read through the letter. |
من این نامه را کاملا میخوانم. |
to sight-read something |
از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن |
to read wrong |
اشتباه [ی] خواندن |
read between the lines <idiom> |
پیدا کردن مفهوم ضمنی |
Read the story |
فرم تریو |
I premise that you did read this article. |
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید. |
I assume that you did read this article. |
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید. |
To read someone s mind (thoughts). |
فکر کسی را خواندن |
Every one is supposed to know to read and write . |
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند |
read the riot act <idiom> |
به کسی هشدار دادن |
the heart's letter is read in the eyes <proverb> |
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر |