English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
real estate broker واسطه املاک
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
Other Matches
real estate املاک و مستغلات
real estate مال غیرمنقول
real estate خرید زمین
real estate معاملات زمین
real estate مستغلات
real estate زمین
real estate املاک و ساختمان
real estate ملک
real estate مستغل
real estate tax مالیات بر مستغلات
real estate agency بنگاه معاملات املاک
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
broker کارگزار
broker دلال اوراق بهادار
broker واسطه
broker واسطه معاملات بازرگانی
broker سمسار
broker دلال
commodity broker واسطه کالا
commodity broker دلال کالا
bill broker واسطه تنزیل
bill broker دلال برات
insurance broker دلال بیمه
insurance broker واسطه بیمه
ship broker مباشر مالکین کشتی
ship broker دلال خرید و فروش کشتی
pawn broker کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
customs broker واسطه امور گمرکی
discount broker دلال تنزیل
software broker دلال نرم افزار
space broker کارگزار امور تبلیغات
stock broker دلال سهام
stock broker کارگزار بورس
stock broker دلال بورس
pawn broker نزولخوار
exchange broker دلال ارز
honest broker مشاجره
one third of estate ثلث
one third of estate ثلث ترکه
estate at will در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
estate at will اجاره مشروط
third estate عوام
estate ملک
estate دارائی
estate دارائی فردمتوفی
estate وضعیت
estate حالت
estate ماترک
estate دسته طبقه
estate دارایی
estate املاک
estate cars اتومبیل استیشن
winding up an estate تقسیم مال بین غرماء
estate tax مالیات مستغلات
estate tax مالیات بر املاک
estate of a deceased ماترک
estate of a deceased ترکه
estate in reversion هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
estate in reversion هبه قابل رجوع از جانب واهب
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
estate in remainder تملک معلق
estate in fee مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
industrial estate محوطهصنعتی
fourth estate مطبوعات عمومی
trading estate ملکتجاری
housing estate محوطهی خانه سازی
separate estate اموال شخصی زن
partition of an estate افراز ملک
one thrid of the estate ثلث ترکه
life estate حق عمری
life estate عمری
fourth estate رکن چهارم مشروطیت
estate agent فروشندهزمینوملک
fourth estate نشریات ملی
estate in dower میراث قانونی زوجه
estate in common مالکیت مشاع
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
administration of estate اداره ترکه
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
distribution of the estate تقسیم ترکه
equitable estate عین مرهونه
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
estate by curtesy میراث قانونی زوج
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
estate duty مالیات بر ارث
estate duty مالیات ارث
estate for life حق عمری
estate for years حق رقبی
estate in common اشتراک در مالکیت زمین
original and derivative estate مال اصلی و مال فرعی
estate in joint tenancy واگذاری مشاع
original and derivative estate اصل مال یا نمائات یا منافع ان
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
estate in joint tenancy در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
the seeming and the real فاهروباطن
the seeming and the real نماوحقیقت
real غیر پولی
real بی خدشه صمیمی
real واقعی
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real value ارزش واقعی
real will نظریه اراده واقعی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real اصل
real غیر مصنوعی طبیعی
real راستین
real <adj.> صحیح
real حقیقی
real واقعی موجود
real <adj.> مناسب
real <adj.> شایسته
real <adj.> درست
real mode حالت واقعی
real module ضریب حقیقی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real number عدد حقیقی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real memory حافظه واقعی
real fluid سیال واقعی
real function تابع حقیقی
real gas گاز حقیقی
real image تصویر حقیقی
real income درامد واقعی
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real memory حافظه حقیقی
real numbers اعداد واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real world دنیایحقیقی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real time بلا درنگ
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real numbers اعداد حقیقی
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time بازده فوری
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time انی
real wage مزد واقعی
real account حساب خرید املاک
real account حساب دارایی غیرمنقول
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real storage حافظه حقیقی
real property دارایی غیر منقول
real sector بخش واقعی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real property اموال غیرمنقول
real storage انباره واقعی
real power توان موثر
real power توان حقیقی
real time زمان حقیقی
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address آدرس واقعی
real score نمره واقعی
real constant ثابت حقیقی
real costs هزینههای واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real capital سرمایه واقعی
real address آدرس حقیقی
real anxiety اضطراب واقعی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real time بلادرنگ
real assets دارائیهای واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
to make a real effort تلاش جدی کردن
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real box wing بالی با سه تیرک
real time processing پردازش بلادرنگ
real time system سیستم بلا درنگ
real time system سیستم بلادرنگ
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
real national income درامد ملی واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
real balance effect اثر مانده واقعی
real time output خروجی انی
real time output خروجی بلا درنگ
real time input ورودی بلا درنگ
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time clock زمان سنج بلادرنگ
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus کانون حقیقی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real time clock ساعت بلادرنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com