English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8 milliseconds)
English Persian
real investment سرمایه گذاری واقعی
Other Matches
investment نیروگذاری
investment مبلغ سرمایه گذاری شده
investment سرمایه گذاری
investment مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
over investment سرمایه گذاری بیش از حد
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
industrial investment سرمایه گذاری صنعتی
international investment سرمایه گذاری بین المللی
replacement investment استهلاک
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
social investment سرمایه گذاری اجتماعی
investment banks بانکهای سرمایه گذاری
investment castings ریخته گی بسته
foreign investment سرمایه گذاری خارجی
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
financial investment سرمایه گذاری مالی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
autonomous investment سرمایه مستقل از درامد ملی
induced investment سرمایه گذاری القائی
capital investment سرمایه گذاری ثابت
capital investment به کار انداختن سرمایه
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
equity investment مشارکت در سرمایه
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
useful life of an investment عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investment mulliplier ضریب سرمایه گذاری
investment multiplier ضریب فزاینده سرمایه گذاری
investment opportunities امکانات سرمایه گذاری
investment plan برنامه سرمایه گذاری
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
national investment سرمایه گذاری ملی
investment institutions موسسات سرمایه گذاری
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
investment castings قطعات ریخته گی بسته
rate of investment نرخ سرمایه گذاری
investment cost هزینه سرمایه گذاری
investment credit اعتبار طویل المدت
net investment سرمایه گذاری خالص
investment foundry ریخته گی بسته
investment function تابع سرمایه گذاری
primary investment سرمایه گذاری اولیه
investment goods کالاهای سرمایهای
to get a good return on an investment بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
net foreign investment خالص سرمایه گذاری خارجی
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
investment castings process فرایند ریخته گی بسته
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
margin efficiency of investment بازده نهایی سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment کارائی نهائی سرمایه گذاری
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment schedu نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
real value ارزش واقعی
real will نظریه اراده واقعی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real غیر پولی
real واقعی
real بی خدشه صمیمی
real اصل
real واقعی موجود
real حقیقی
real راستین
real <adj.> درست
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real <adj.> شایسته
real <adj.> مناسب
the seeming and the real نماوحقیقت
the seeming and the real فاهروباطن
real <adj.> صحیح
real غیر مصنوعی طبیعی
real earnings درامدهای واقعی
real account حساب دارایی غیرمنقول
real fluid سیال واقعی
real function تابع حقیقی
real gas گاز حقیقی
real image تصویر حقیقی
real income درامد واقعی
real costs هزینههای واقعی
real constant ثابت حقیقی
real capital سرمایه واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real address آدرس حقیقی
real address آدرس واقعی
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real world دنیایحقیقی
real numbers اعداد حقیقی
real numbers اعداد واقعی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real module ضریب حقیقی
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory حافظه حقیقی
real memory حافظه واقعی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode حالت واقعی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real number عدد حقیقی
real estate ملک
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time بازده فوری
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time انی
real time زمان حقیقی
real time بلادرنگ
real estate مستغل
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real power توان حقیقی
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real estate املاک و ساختمان
real estate زمین
real estate مستغلات
real estate خرید زمین
real estate معاملات زمین
real estate مال غیرمنقول
real estate املاک و مستغلات
real time بلا درنگ
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real power توان موثر
real property اموال غیرمنقول
real storage انباره واقعی
real wage مزد واقعی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real sector بخش واقعی
real score نمره واقعی
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real storage حافظه حقیقی
real property دارایی غیر منقول
real account حساب خرید املاک
to make a real effort تلاش جدی کردن
real balance effect اثر مانده واقعی
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
real time input ورودی بلا درنگ
real time output خروجی انی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real time processing پردازش بلادرنگ
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real time system سیستم بلا درنگ
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real time system سیستم بلادرنگ
real time output خروجی بلا درنگ
real box wing بالی با سه تیرک
real time clock ساعت بلادرنگ
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real interest rate نرخ بهره واقعی
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
real national income درامد ملی واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real estate tax مالیات بر مستغلات
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
true or real focus کانون حقیقی
real time clock زمان سنج بلادرنگ
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real estate agency بنگاه معاملات املاک
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
real estate broker واسطه املاک
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
He is a real stinker. He is a rotten fellow . آدم گندی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com