English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory حافظه حقیقی
real memory حافظه واقعی
Other Matches
real اصل
real واقعی
real غیر پولی
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real will نظریه اراده واقعی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real غیر مصنوعی طبیعی
real واقعی موجود
real <adj.> صحیح
real <adj.> شایسته
real <adj.> مناسب
real <adj.> درست
real بی خدشه صمیمی
real راستین
the seeming and the real نماوحقیقت
the seeming and the real فاهروباطن
real value ارزش واقعی
real حقیقی
real function تابع حقیقی
real income درامد واقعی
real image تصویر حقیقی
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real gas گاز حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
real power توان حقیقی
real numbers اعداد واقعی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real number عدد حقیقی
real module ضریب حقیقی
real mode حالت واقعی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real fluid سیال واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real wage مزد واقعی
real storage انباره واقعی
real storage حافظه حقیقی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real sector بخش واقعی
real score نمره واقعی
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real property دارایی غیر منقول
real property اموال غیرمنقول
real power توان موثر
real account حساب خرید املاک
real account حساب دارایی غیرمنقول
real costs هزینههای واقعی
real constant ثابت حقیقی
real capital سرمایه واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real address آدرس حقیقی
real address آدرس واقعی
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
real estate ملک
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time بازده فوری
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time انی
real time زمان حقیقی
real time بلادرنگ
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time بلا درنگ
real estate املاک و ساختمان
real estate زمین
real estate مستغلات
real estate معاملات زمین
real estate مال غیرمنقول
real estate املاک و مستغلات
real estate مستغل
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real investment سرمایه گذاری واقعی
real world دنیایحقیقی
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real estate خرید زمین
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real time clock زمان سنج بلادرنگ
real time clock ساعت بلادرنگ
real time input ورودی بلا درنگ
real national income درامد ملی واقعی
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real money supply عرضه واقعی پول
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus کانون حقیقی
real time output خروجی بلا درنگ
real time output خروجی انی
real time processing پردازش بلادرنگ
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
real balance effect اثر مانده واقعی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real box wing بالی با سه تیرک
real estate tax مالیات بر مستغلات
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real interest rate نرخ بهره واقعی
real time system سیستم بلا درنگ
real time system سیستم بلادرنگ
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
to make a real effort تلاش جدی کردن
real estate broker واسطه املاک
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real estate agency بنگاه معاملات املاک
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real time image generatiom تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> داءیه دلسوز تر از مادر
He is a real stinker. He is a rotten fellow . آدم گندی است
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
to the memory of به یادبود
in memory of <idiom> به صورت رایگان
memory یادگار یاد بود
memory فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
memory حافظه دستگاه کامپیوتر
immediate memory حافظه فوری
memory یاد
memory حافظه
memory خاطره
to escape one's memory از خاطر رفتن
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
bubble memory روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
screw to the memory بذهن سپردن
shadow memory شبه حافظه
to stamp on the memory ذهنی کردن
scratchpad memory حافظه چرکنویس
search memory حافظه جستجو
to commit to memory ازبرکردن
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
semiconductor memory حافظه نیمه رسانا
semiconductor memory حافظه نیمه هادی
stack memory حافظه پشتهای
secondary memory حافظه ثانویه
static memory حافظه ایستا
bytewide memory بایت ادرس پذیر در حافظه اصلی
shadow memory حافظه ثانوی موقت
buffer memory حافظه میانیگر
screen memory خاطره پوشان
rotating memory حافظه چرخشی
commit to memory حفظ کردن
constructive memory حافظه سازا
control memory حافظه کنترل
control memory حافظه کنترلی
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
coordinate memory حافظه مختصاتی
memory drum گردونه یاد
core memory حافظه هستهای
cryogenic memory رسانه ذخیره سازی که در دمای خیلی پایین کار میکند
cache memory یک حافظه کوچک و بسیارسریع که مخصوص ذخیره موقت اطلاعات میباشد حافظه پنهان
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache memory بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
remote memory حافظه دور
regenerative memory حافظه احیاء کننده
regenerative memory حافظه باز زا
core memory حافظه چنبرهای
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
regenerative memory عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
refresh memory واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
recent memory حافظه نزدیک
cache memory حافظه پنهانی
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
scratchpad memory حافظه چرکنویسی
bubble memory سرعت بالا و حافظه متحرک
primary memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
memory management مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
acoustic memory حافظه صوتی
primary memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
alterable memory حافظه تغییرپذیر
alterable memory حافظه اصلاح پذیر
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
addressed memory حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
addressed memory حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
to fail [memory] درماندن [حافظه یا خاطره]
memory recall دوبارهخوانیحافظه
memory key کلیدحافظه
memory cancel پاککردنحافظه
memory button دکمهحافظ
add in memory اضافه کردن به حافظه
within living memory به یاد دارند
within living memory تا انجا که مردمان زنده
volatile memory حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com