Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
Other Matches
purchasing power
توان خرید
purchasing power
قدرت خرید
purchasing power of money
قدرت خرید پول
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
purchasing power parity
برابری قدرت خرید
purchasing power parity
نرخ نسبی مبادله
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
real power
توان موثر
real power
توان حقیقی
f. purchasing
پیشخریه
purchasing
خریدن
purchasing
خرید
f. purchasing
سلف خری
automated purchasing
خرید بصورت اتوماتیک
purchasing office
قسمت خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchasing department
قسمت خرید
purchasing department
دفتر خرید
purchasing officer
مامور خرید
purchasing officer
مسئول خرید
forward purchasing
پیش خرید
purchasing patterns
الگوی خرید
forward purchasing
سلف خری
purchasing research
تحقیق در خصوص خرید
purchasing office
دفتر خرید
institute of purchasing and supply
موسسه خرید و عرضه
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
real
غیر پولی
the seeming and the real
نماوحقیقت
the seeming and the real
فاهروباطن
real
راستین
real
حقیقی
real
واقعی موجود
real
غیر مصنوعی طبیعی
real
اصل
real
واقعی
real
بی خدشه صمیمی
real value
ارزش واقعی
real will
نظریه اراده واقعی
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
شایسته
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
<adj.>
درست
real time
بلادرنگ
real world
دنیایحقیقی
real time
زمان حقیقی
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real time
انی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real property
اموال غیرمنقول
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address
آدرس واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real capital
سرمایه واقعی
real constant
ثابت حقیقی
real action
دعوی غیر منقول
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real account
حساب خرید املاک
real property
دارایی غیر منقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real score
نمره واقعی
real sector
بخش واقعی
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
real storage
حافظه حقیقی
real storage
انباره واقعی
real wage
مزد واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real mode
حالت واقعی
real module
ضریب حقیقی
real number
عدد حقیقی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
real numbers
اعداد واقعی
real numbers
اعداد حقیقی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory
حافظه واقعی
real memory
حافظه حقیقی
real fluid
سیال واقعی
real function
تابع حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real image
تصویر حقیقی
real income
درامد واقعی
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real address
آدرس حقیقی
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
بازده فوری
real estate
خرید زمین
real estate
معاملات زمین
real time
بلا درنگ
real estate
املاک و مستغلات
real estate
ملک
real estate
املاک و ساختمان
real estate
زمین
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real estate
مستغلات
real estate
مستغل
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real estate
مال غیرمنقول
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
to make a real effort
تلاش جدی کردن
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
real national income
درامد ملی واقعی
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
real money supply
عرضه واقعی پول
real interest rate
نرخ بهره واقعی
true or real focus
کانون حقیقی
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real time clock
ساعت بلادرنگ
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real time input
ورودی بلا درنگ
real time output
خروجی بلا درنگ
real time output
خروجی انی
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real time system
سیستم بلادرنگ
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect
اثر مانده واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real estate tax
مالیات بر مستغلات
real estate broker
واسطه املاک
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real box wing
بالی با سه تیرک
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real time image generatiom
تولید تصویر انی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
توانایی
useful power
قدرت مفید
useful power
توان مفید
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
قوه یا توان
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power
قدرت نیرو
power
شدت
power
برقی
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
power
دستگاه برقی
outside power
جریان خارجی
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
power
توان از دست رفته
power
اقتدار و اختیار
in power
صاحب مقام
in power
دارای اختیارات
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
خاموش کردن یک وسیله
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
انرژی
power
حذف توان کامپیوتر
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
دولت
power
راندن
power
قوه
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
will power
<idiom>
قدرت
power
قدرت
power
برتری
power down
قطع برق خاموش کردن
power down
قطع نیرو
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power
توان نیرو
power
برق
power
زور
power saw
اره ماشینی
power saw
دستگاه اره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com