Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
Other Matches
stagnation point
نقطه ایستائی
stagnation
رکود
stagnation
انحطاط
stagnation
ایستا
stagnation
کسادی
stagnation
ایستایی
stagnation thesis
ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
secular stagnation
رکود مزمن
stagnation thesis
تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
stagnation thesis
نظریه رکود
real
واقعی
real
بی خدشه صمیمی
real
غیر پولی
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
اصل
real
غیر مصنوعی طبیعی
real will
نظریه اراده واقعی
real value
ارزش واقعی
the seeming and the real
فاهروباطن
the seeming and the real
نماوحقیقت
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
درست
real
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
شایسته
real
حقیقی
real
راستین
real
واقعی موجود
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
real storage
انباره واقعی
real world
دنیایحقیقی
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real wage
مزد واقعی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
real account
حساب خرید املاک
real capital
سرمایه واقعی
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real anxiety
اضطراب واقعی
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action
دعوی غیر منقول
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real storage
حافظه حقیقی
real power
توان حقیقی
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
زمان حقیقی
real time
انی
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
بازده فوری
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
بلا درنگ
real power
توان موثر
real property
اموال غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
real time
بلادرنگ
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
real sector
بخش واقعی
real score
نمره واقعی
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real memory
حافظه حقیقی
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real estate
املاک و مستغلات
real estate
مال غیرمنقول
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real number
عدد حقیقی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
real memory
حافظه واقعی
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
حالت واقعی
real numbers
اعداد حقیقی
real address
آدرس حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real estate
مستغلات
real estate
معاملات زمین
real estate
زمین
real estate
املاک و ساختمان
real constant
ثابت حقیقی
real estate
خرید زمین
real estate
ملک
real income
درامد واقعی
real image
تصویر حقیقی
real module
ضریب حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real estate
مستغل
real function
تابع حقیقی
real fluid
سیال واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
true or real focus
کانون حقیقی
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real national income
درامد ملی واقعی
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real time output
خروجی بلا درنگ
real time output
خروجی انی
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real time system
سیستم بلادرنگ
real box wing
بالی با سه تیرک
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
to make a real effort
تلاش جدی کردن
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
real estate broker
واسطه املاک
real balance effect
اثر مانده واقعی
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real time input
ورودی بلا درنگ
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real time clock
ساعت بلادرنگ
real estate tax
مالیات بر مستغلات
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
real time image generatiom
تولید تصویر انی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
نقطه به نقطه
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
near point
نقطه نزدیک
not to point
بیرون از موضوع
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point
مناسب
The point is that…
چیزی که هست
not to point
پرت بیجا
in point
بجا
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
three point
فن 3 امتیازی کشتی
to the point
بجا
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
in point
در خور
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
far point
برد بینایی
zero point
نقطه صفر
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
to the point
مربوط بموضوع
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point
پوینت
point
جهت مرحله
point
محل مرکز
point
مقصود
point
اصل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
not to the point
خارج از موضوع
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
باریک کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
point
رسد نوک
point
حد
point
نقطه گذاری کردن
point
محل یا موقعیت
point
نشان میدهد
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نقط ه
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
محل شروع چیزی
point
درصد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
مرکز راس حد
point
محل
point
دماغه
point
نقطه نوک
point
راس
point
جهت
point
موضوع
point
ماده اصل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com