Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
real time output
خروجی بلا درنگ
real time output
خروجی انی
Other Matches
real time
بلادرنگ
real time
بازده فوری
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
انی
real time
بلا درنگ
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
زمان حقیقی
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real time clock
ساعت بلادرنگ
real time input
ورودی بلا درنگ
real time system
سیستم بلادرنگ
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real time image generatiom
تولید تصویر انی
real will
نظریه اراده واقعی
real
راستین
real
حقیقی
real
واقعی موجود
real
غیر مصنوعی طبیعی
real
اصل
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real value
ارزش واقعی
real
واقعی
real
<adj.>
صحیح
real
بی خدشه صمیمی
real
غیر پولی
the seeming and the real
فاهروباطن
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
درست
the seeming and the real
نماوحقیقت
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
real storage
حافظه حقیقی
real storage
انباره واقعی
real wage
مزد واقعی
real account
حساب خرید املاک
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real action
دعوی غیر منقول
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real sector
بخش واقعی
real score
نمره واقعی
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real estate
املاک و ساختمان
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real power
توان حقیقی
real power
توان موثر
real property
اموال غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس حقیقی
real world
دنیایحقیقی
real mode
حالت واقعی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory
حافظه واقعی
real memory
حافظه حقیقی
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income
درامد واقعی
real image
تصویر حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real module
ضریب حقیقی
real number
عدد حقیقی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real numbers
اعداد حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
real function
تابع حقیقی
real fluid
سیال واقعی
real estate
مستغل
real estate
ملک
real estate
مال غیرمنقول
real estate
زمین
real estate
املاک و مستغلات
real estate
مستغلات
real estate
معاملات زمین
real estate
خرید زمین
real earnings
درامدهای واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real constant
ثابت حقیقی
real capital
سرمایه واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
true or real focus
کانون حقیقی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
to make a real effort
تلاش جدی کردن
real estate tax
مالیات بر مستغلات
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
real estate broker
واسطه املاک
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real box wing
بالی با سه تیرک
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect
اثر مانده واقعی
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
real national income
درامد ملی واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
output
1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
output
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
ارسال داده از یک کامپیوتر به صفحه نمایش یا چاپگر
output
امکان نمایش اطلاعات میدهد
output
وسیلهای که
output
تولید
output
برون ده
output
برون داد
output
برون گذاشت برونگذار
output
تولیدی
output
محصول
output
بازده
output
خروجی
output
برونداد محصول
output
ستانده
output
انرژی خروجی
output
بازداده
output
کارکرد فرفیت
output
برونداد
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
output
که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
output
کانال ارتباطی که خروجی را به رسانه جانبی می برد
output
ثباتی که داده خروجی را ذخیره میکند تا گیرنده آماده شوند یا کانال خالی شود
output
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خروجی یا ارسال داده به وسیله یا ماشین دیگر میدهد
output
حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
output
1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه
output
به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
output
مجموعه رکوردها که کاملا طبق پارامترهای مختلف پردازش شده اند
output
برونداد بروندهی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
output channel
مجرای خروجی
output channel
کانال خروجی
output capacitance
فرفیت خروجی
output area
خروجی
output area
ناحیه خروجی
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output
سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
کران خروجی
output area
ناحیه
output amplifier
تقویت کننده خروجی
output buffer
میانگیر خروجی
optimum output
تولید مطلوب
output box
جعبه فیوز
generator output
قدرت مولد
guarded output
خروجی حفاظ دار
[مهندسی برق]
[الکترونیک]
increase of output
افزایش توان
output impedance
ناگذرایی خروجی
output equipment
تجهیزات خروجی
output electrode
الکترد خروجی
output device
دستگاه خروجی
output data
داده خروجی
output control
تنظیم انرژی خروجی
output circuit
مدار خروجی لامپ الکترونی
cardiac output
برونده قلبی
input output
ورودی خروجی
graphic output
خروجی گرافیکی
cardiac output
بازده قلبی
optimum output
تولید بهینه
effective output
خروجی موثر
light output
خروجی نور
output devices
شیوههایتولید
output jack
جکخروجی
input/output
ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
input/output
دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند
input/output
کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
input/output
سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
input/output
اتصالاتی که به داده و سیگنالهای کنترلی امکان انتقال بین CPU و حافظه یا وسیله جانبی میدهد
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
input/output
استفاده از برچسب برای مراجعه به وسیله ورودی /خروجی خاص
input/output
پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output
مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com