Dictiornary-Farsi | rear view | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 207 (10 milliseconds)

English	Persian
rear view	منظرهپشتتراکتور


Search result with all words

rear-view mirror	آیینهی جلو
rear-view mirror	آیینهی عقبنما
rear-view mirror	آیینهی پسنما
rear-view mirrors	آیینهی جلو
rear-view mirrors	آیینهی عقبنما
rear-view mirrors	آیینهی پسنما
Other Matches

to take in rear	از پشت سر حمله کردن به
rear	عقب
at the rear of	پشت
rear	پروردن
rear	تربیت کردن
rear	بلندکردن
rear	افراشتن
rear	نمودار شدن عقب
at the rear of	درعقب
rear	عقبه سپاه
rear	دنباله
rear	دنبال
rear	پشت
at the rear of	پشت سر
rear foot	پای عقب
rear guard	عقب دار
rear guard	نیروی عقب دار
rear of queue	عقب صف
rear party	قسمت عقبه
rear party	عقب دار
rear echelon	قسمت عقب جبهه عقب جبهه
rear echelon	رده عقب
rear court	انتهای زمین
rear commodore	سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
rear sight	شکاف درجه
rear area	منطقه عقب
rear axle	محور چرخ عقب
rear barrier	حد عقب سپاه یا لشگر
rear party	نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear point	قسمت نوک عقب دار
rear point	اخرین قسمت عقب دار
rear bumper	دنبالهسپر
rear derailleur	درایلرعقبی
rear foil	دنبالهتیغه
rear indicator	شاخصانتهایی
rear leg	دنبالهپایه
rear light	چراغعقب
rear lights	چراغهایعقب
rear runner	گردنهپشتی
rear seat	صندلیعقب
bring up the rear <idiom>	آخرهمه قرارگرفتن
get one's rear in gear <idiom>	عجله کردن
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
rear brake	ترمزعصبی
rear beam	دنبالهشاهینترازو
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
rear sight	نمای پشت
rear wall	دیوار پشت
rear wheel	چرخ عقب
rear window	پنجره عقب
the rear of a house	قسمت عقب یا پشت خانه
the rear vassals	اتباع تیولدار
the rear vassals	مالیات دهندگان
to bring up the rear	از عقب امدن
to close up the rear	اخر از همه امدن
to hang on the rear	برای حمله دنبال کردن
rear apron	دنبالهکراوات
rear admiral	سرتیپ دریایی
rear admirals	سرتیپ دریایی
rear admirals	دریادار
rear admiral	دریادار
rear brake pedal	پدالترمزانتهایی
rear mounted engine	موتور عقب
rear limit line	خطمحدودکنندهعقب
rear engine drive	موتور عقب
rear area security	تامین منطقه عقب
rear axle shaft	محور چرخ عقب
rear axle casing	پوسته محور عقب
rear crotch and near arm	نوعی کنده رو
duck under and rear takedown	یک دست و یک پا
rear [front] connection	اتصال [جلوئی] پشتی
rear axle drive	محرکه چرخ عقب
rear takedown with outside leg tackle	زیریک خم
rear waistlock and knee block	درو از پشت
rear takedown with inside singleleg & kn	زیریک خم اقل از راست
rear waistlock and side sweep	درو با مایه سالتو و بارانداز
rear waistlock and back sweep	درو از بغل
rear takedown with outside leg tackle	گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear takedown with outside singleleg byl	زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
rear takedown with single leg tackel	میانکوب
rear waistlock and forward inside leg tr	انواع درو
rear waistlock and forward single leg	درو با مایه از مچ پا
rear takedown with double leg tackle	زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
rear takedown with single leg tackel	زیریک خم
rear takedown with single leg tackel	افلاک پیشرو
with the view of	از نظر برای
in view of	نظر به
with the view of	به منظور
with a view to	از نظر برای
with a view to	از لحاظ
with a view to	به منظور
view	نمایش
to have in view	در نظر داشتن
with the view of	از لحاظ
view	چشم انداز قضاوت
view from above	منظرهبالایی
on view	در معرض نمایش
view	دید
view	نظریه عقیده
in view of <idiom>	به خاطر اینکه
view	نظر
view	منظره
view	نما
view	دید
view	نگاه
view	چشم انداز
view	منظره
view	دیدن
view	از نظرگذراندن
view	دیدگاه
view	جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view	بازدیدکردن
view	منظور
view	نظریه
view	نیمرخ
view	نقطه نظر
view	نظر
to the view	اشکارا
he took a different view	نظریه دیگری اتخاذ کرد
outside view	منظره خارجی
view	نما
he took a different view	نظردیگری پیداکرد
outside view	نمای خارجی
half view	نیم نما
full view	نمای روبرو
exterior view	منظرهبیرونی
view camera	دوربیننما
full view	نمای تمام رخ
She was fascinated by the view.	غرق تماشای منظره بود
As I see . In my view ( option) .	به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas …	نظر به اینکه
in the public view	در ملاء عام
in view of the fact that	نظر به اینکه
isometric view	رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
general view	نگاهکلی
posterior view	نمایپشتیبدن
partial view	نمای جزیی
panoramic view	منظره پهنه نما
maxwellian view	نظریه ماکسولی
auxiliary view	نمای کمکی
maxwellian view	نگرش ماکسولی دید ماکسولی
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
front view	پیشانی
retrospective view [on]	نگاه به گذشته
field of view	منظره
field of view	میدان دید
exploded view	شرحی از یک ساختمان جامد
exploded view	منظره شکافته شده مدل بریده
exploded view	منظره بریده
detail view	نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
close up view	نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
retrospective view [on]	پس نگری [به]
view type	نوع نما
front view	جبهه
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
front view	نمای جلو
Do you have a room with a better view?	آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
front view	نمای جلویی
field of view	حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
to have a different view of [ opinion about] something	در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
what's your view [of it] [or opinion [on it]* ]* ?	و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
city view	نمای شهر
close up view	نمای کلوزاپ
point of view	نقطه نظر
these two view are polesapart	این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
they view it favourably	بانظرمساعد به ان مینگرند
point of view	لحاظ
to burst upon the view	ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
points of view	نقطه نظر
points of view	دیدگاه
to interrupt a view	جلو منظرهای را گرفتن
to pass one's view	از نظرگذشتن
points of view	نظریه
point of view	دید
point of view	دیدگاه
point of view	نظریه
sectional view	نمای برشی
side view	از پهلو
side view	نمای جانبی
side view	نمای پهلویی
side view	نمای جنبی
side view	نیمرخ
top view	نمای فوقانی
view favourably	با نظر مساعد نگریستن
world view	جهان بینی
angle of view	زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
plan view	نقشه کف
plan view	نمای بالا
plan view	دید از بالا
birds view	چشم اندازهوایی
points of view	لحاظ
anterior view	شکلمقدماتی
view finder	ویزر
points of view	دید
view halloo	فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
dorsal view	منظرهپشتی
three view drawing	رسم فنی با سه نما
strict profile view	نمای نیمرخ کامل
personal computer (view from above)	کامپیوترشخصی
with this end in mind [view] <idiom>	با این هدف در ذهن [نظر] [اصطلاح]