English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
redundant language سخن زائد یازیادی حشووزوائد
Other Matches
redundant زائد
redundant قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
redundant که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
redundant بیت یا داده بررسی اضافه شده به بلاک داده برای تشخیص خطا که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
redundant حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
redundant سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
redundant اضافی
redundant مازاد بر احتیاج
redundant دارای اطناب
redundant حشو
redundant افزونه
redundant تکراری
redundant حشوی
redundant bracing زوایدنیروبخش
redundant code رمزافزونه
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
redundant code یک مقدار دهدهی کدشده به باینری با یک بیت اضافی تست
redundant equation معادله زائد
redundant equation معادله اضافی
pl. language زبان پی ال وان
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
second language زباندوم
for a language course برای یک دوره زبان
language زبان
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language زبان
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language در زمان اجرا
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language برنامهای که به عنوان مترجم
language لسان
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language کلام
language سخنگویی تکلم
language بصورت لسانی بیان کردن
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language تبدیل و اجرا میکند
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
program language زبان برنامه نویسی
procedural language زبان رویهای
pascal language زبان پاسکال
parliamentary language زبان مودبانه
program language زبان برنامه
programming language زبان برنامه نویسی
publication language زبان نشری
publication language زبان انتشارات
quary language زبان پرس و جو
query language زبان پرس و جو
reference language زبان مرجع
parliamentary language اصطلاخات پارلمانی
parliamentary language زبان مجلسی
original language زبان اصلی
mute language زبان بیزبانی
mute language زبان حال
musical language زبان موسیقی
mnemonic language زبان یادمان
mechanical language زبان ماشینی
maternal language زبان مادری
native language زبان بومی
native language زبان اختصاصی
native language زبان طبیعی
official language زبان رسمی
objective language زبان مقصود
object language زبان مقصد
object language زبان مقصود
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
non procedural language زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
natural language زبان طبیعی
machine language زبان ماشین
rpg language زبان ار پی جی
to talk the same language <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
language lab زبان
language lab آزمایشگاه
to talk the same language <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
language laboratory آزمایشگاه زبان
language laboratories آزمایشگاه زبان
written language زبان نوشتاری
use foul language فحاشی کردن
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
tongue [language] زبان
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
use bad language فحش دادن
universal language زبان فراگیر
source language زبان اصلی
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language زبان منبع
snobol language زبان اسنوبول
simulation language زبان شبیه سازی
simula language زبان سیمیولا
simscript language زبان سیمسکریپت
standard language زبان متعارف
symbolic language زبان نمادی
syntax language زبان تشریح نحو
tone language زبانهای اهنگی
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
the turkish language زبان ترکی
the persian language زبان فارسی
technical language زبان تخصصی
technical language زبان فنی
target language زبان مقصود
target language زبان هدف
semitic language زبان سامی
fabricated language زبان ساختگی
control language زبان کنترل
computer language زبان کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
compiler language زبان همگردانی
common language زبان مشترک
common language زبان عمومی
commerical language زبان تجاری
command language زبان دستوری
conversational language زبان محاورهای
dancing language زبان رقص
compile language زبان کامپایل
extensible language زبان توسعه پذیر
enquiry language زبان پرس و جو
dumb language زبان بی زبانی
dumb language زبان حال
design language زبان طراحی
declarative language زبان تشریحی
declarative language زبان اعلانی
declarative language زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
command language زبان فرمان
command language زبان فرماندهی
comit language زبان کامیت
algorithmic language یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algorithmic language AL
algorithmic language زبان الگوریتمی
algebraic language زبان با مفاد آزاد
algebraic language زبان جبری
sign language زبان اشاره
sign language مکالمه با اشاره
sign language زبان مخصوص کرها
sign language زبان علامات
apl language زبان ای پی ال
appropriation language شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apt language زبان ای پی تی
basic language زبان بیسیک
bad language فحش
bad language دشنام
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
assembly language زبان اسمبلی
assembly language زبان همگذاری
artificial language زبان مصنوعی
body language زبان بدن
indelicate language سخن خارج از نزاکت
halophrastic language زبان تک واژهای
language processor زبان پرداز
language master زبان اموز
language master اموزگار زبان
knowledge of a language دانستن زبانی
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
human language زبان بشری
ambiguous language زبان مبهم
intelligent language زبان هوشمند
indecent language سخن ناشایسته
indecent language سخن زشت
indelicate language سخن زشت
language processor پردازشگر زبان
language subset زیر مجموعه زبان
grss language زبان جی پی اس اس
lisp language زبان لیسپ
foul language دشنام
language translator مترجم زبان
foul language فحش
formmal language زبان صوری
formal language زبان صوری
graphic language زبان نگارهای
language display button دکمهنمایشگر
nonprocedural query language زبان غیر رویهای
What foreign language do you speak ? با کدام زبان خارجی آشناهستید ؟
job control language زبان کنترل برنامه
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
job control language جی سی ال
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
machine oriented language زبان ماشین گرا
job control language زبان کنترل کار
application oriented language زبان کاربردی
low level language زبان سطح پایین
assembly language instruction دستورالعمل زبان اسمبلی
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
high level language زبان سطح بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com