Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
registered land
زمین ثبت شده
Other Matches
non-registered
[not registered]
<adj.>
ثبت نشده
registered
ثبتی
registered
ثبت شده
registered
مسجل
registered
قابل اهمیت
registered bond
اوراق قرضه با نام
registered trademark
علامتتجاریسردکن
non registered shares
سهم بی اسم
registered mail
پست سفارشی
Registered mail.
نامه سفارشی
non registered share
سهم بی نام
to be registered as an alien
در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
registered office
اقامتگاه قانونی شرکت
registered capital
سرمایه ثبت شده
registered nurse
پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
registered capital
سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
registered port
بندر مشخص
registered securities
اوراق بهادار با نام
registered share
سهم با نام
registered shares
سهام بانام
registered letter
نامه سفارشی
It hast fully registered with her .
درود گرم وصمیمانه
registered by a notary public
ثبتی
registered trade mark
علامت تجاری ثبت شده
registered by a notary public
محضری
registered letter with receipt attached
نامه سفارشی دو قبضه
never-never land
تخیلی
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land vi
پائین امدن
land n
قوم مردم
never-never land
رویایی
never-never land
غیر واقعی
land n
خاک
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land n
ملت
land n
ملک
land n
خشکی
land n
زمین
land n
خطه
land vi
بزمین رسیدن
land vi
فرود امدن
land
فرودامدن
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
درست به هدف
land
به زمین نشستن
land
به گل نشستن کشتی
land
ارض
land
سطح
land
سطح کوچک صاف
land
سرزمین عرصه
land
ملک
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
سرزمین
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بخشکی امدن
land
پشت
land
زمین
land
خشکی
land
خاک
land
سرزمین دیار
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
فرود
land tax
مالیات بر زمین
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land tax
خراج
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
low land
زمین پست
land tenure
اجاره داری زمین
low land
پستی زمین
margin land
حد نهایی بازده زمین
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
marsh land
زمین شوره زار
marsh land
زمین ماندابی
mother land
میهن
mother land
وطن
mother land
سرزمین مادری
native land
وطن
native land
میهن
no man's land
سرزمین بی صاحب
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
level land
زمین مسطح
common land
مکانعمومی
land mass
خشکسار
land masses
سرزمین بزرگ
land masses
اقلیم
land masses
قاره
land masses
کشخر
land masses
خشکسار
fluted land
سطحمسطحمته
dry land
خشکی
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to work the land
زمین را زراعت کردن
to cultivate land
زمین را کشت کردن
land mass
کشخر
land mass
قاره
land mass
اقلیم
scrub land
زمین بایر
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
survey land
نقشه برداری زمین
switzer land
سویس
table land
زمین هموار
tenementary land
زمین اجاری
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
the promised land
ارض موعود
to clear land
زمین راصاف کردن
to sight land
دیدن منظره
unutilized land
اراضی موات
waste land
اراضی موات
waste land
زمین موات
wild land
زمین بایر و لم یزرع
wild land
صحرا بیابان
land mass
سرزمین بزرگ
land tax
مالیات ارضی
land forming
شکل دادن زمین
land breeze
باد ساحلی
crash land
سقوط کردن هواپیما
land breeze
باد خشکی
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide
لغزش زمین
land agent
دلال معاملات ملکی
immeasureable land
سرزمین بیکران
high land
زمین کوهستانی
head land
پرتگاه
land capacity
کاراوری زمین
land carriage
بار کشی زمینی
land forces
نیروی زمینی
land forces
قوای بری
land force n
نیروی زمینی
land distribution
توزیع اراضی
land development
احیای اراضی
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land combat
نبرد در ساحل
land combat
نبرد زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
head land
دماغه
fertile land
سرزمین حاصلخیز
center land
خط میانی
border land
زمین مرزی
barren land
زمین لم یزرع
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms
اصلاحات ارضی
land reform
اصلاحات ارضی
hour land
عقربه ساعت شمار
certificate of land
قباله زمین
cloud land
عالم خیال یافرض
fertile land
سرزمین بارور
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
dream land
عالم خواب و رویا
cultivated land
اراضی محیات
cultivated land
زمین محیات
crown land
خالصه
conservation of land
حفظ اراضی
collective land
زمین مشاع
collctive land
زمین مشاع
crash-land
سقوط کردن هواپیما
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
land tax
مالیات زمین
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration
بازسازی زمین
land register
ثبت املاک
land reclamation
عمران زمین
land reclamation
ابادانی زمین
land poor
زمین دار بی پول
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land shark
غارتگرکرانه
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land tail
بنه زمینی
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land surveyor
نقشه بردار
land surveying
برداشت
land surveying
نقشه برداری
land sturm
نام نویسی همگانی
land slip
ریزش سنگ از کوه
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land plaster
گج
land grading
تسطیح زمین
land map
نقشه جغرافیایی
land lubber
ادم خشکی مانده
land lubber
ادم کشتی ندیده
land lubber
ادم دریا ندیده
land lady
زن صاحب ملک
land grave
کنت قدیم المانی
land lady
زن میزبان
land improvements
عمران و ابادانی زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com