Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
English
Persian
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
Other Matches
weave
بافتن
weave
رقص پا
weave
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave
بافندگی
weave
ساختن بافت
weave
درست کردن
basket weave
بافت حصیری
plain weave
بافت ساده
plain weave
پارچه ساده بافت
anomalous weave
بی نظمی و عدم تقارن در بافت
flat weave
بافت ساده و بدون پرز
basket weave
بافت دو پود زیر دو پود رو
twill weave
بافتجناغی
satin weave
بافتناطلسی
weave tie
گره بافتنی
weave a plot
توط ئه چیدن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
to weave a plot
توط ئه دیدن
bob and weave
رقص پا
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
tightly weave
بافت پرتراکم و سفت
slit weave
بافت چاکدار
basket-weave
بافت حصیری
plain weave
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
plain weave
بافت حصیری
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
flat weave
تخت بافت
flat weave
جاجیم
twill weave
بافت ساده حصیری
[که گاه در جاجیم و و گلیم و پتو بافی استفاده می شود.]
balanced plain weave
گلیم باف فرش
balanced plain weave
بافت ساده یک رو یک زیر
fraudulent weave
[false]
بافت تقلبی
[بافته هایی با تعداد پود بیش از حد عرف در هر ردیف یعنی دو یا سه پود یا با استفاده از نخ های مصنوعی]
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
regular
معین
regular
عادی
regular
مقرر
regular
قانونی
regular
<adj.>
منظم
regular
پرسنل کادر منظم
regular
ارتش کادر
regular
معین مقرر
regular
با قاعده
regular
<adj.>
مرتب
regular army
ارتش کادر ثابت
regular army
ارتش منظم
extra regular
بیقاعده
regular set
مجموعه منظم
regular salary
حقوق دائمی
regular army
ارتش دائمی
regular expression
مبین منظم
regular officer
افسر کادر
regular polymer
بسپار منظم
regular price
قیمت عادی
regular procedure
اقدام قانونی
to keep regular hours
هر کاری را درساعت معین کردن
regular steps
گامهای منظمو
regular solid
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
regular salary
حقوق ثابت
At regular intervals .
درفا صله های معین
regular section
پروفیل نرمال
She has got regular teeth .
دندانهای منظمی دارد
regular grammar
دستور زبان منظم
keep regular hours
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
regular guy
<idiom>
شخص مهربانی که همه با دوست هستند
extra regular
خارج ازقاعده
White regular teeth .
دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
I live a very regular life .
زندگی خیلی منظمی دارم
regular payment of salaries
پرداخت حقوق بطورمرتب
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com