Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
reserve center
مرکز احتیاط
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
Other Matches
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
reserve
نگهداشتن
reserve
قید شرط
reserve
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
with reserve
بقید احتیاط
reserve
کتمان حقیقت
reserve
عضو علی البدل
reserve
ذخیره کردن اختصاص دادن
I'd like to reserve ...
می خواهم یک ... رزرو کنم؟
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
under reserve
تحت تضمین
reserve
پس نهاد
reserve
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
کنار گذاشتن
reserve
توداربودن
reserve
احتیاط یدکی
reserve
ذخیره
reserve
پس نهاد کردن
reserve
اندوختن اندوخته
reserve
مدارا
reserve
از پیش حفظ کردن
reserve
رزرو کردن
reserve
اندوخته
reserve
ذخیره کردن
reserve
احتیاط
reserve curreny
ارز ذخیره
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
reserve curreny
پول ذخیره
reserve echelon
رده احتیاط
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
reserve buoyancy
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
reserve accumulator
انباره کمکی
reflex reserve
پس مانده بازتاب
reserve factor
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
payment under reserve
پرداخت تحت تضمین
stone reserve
ذخیره سنگ
reserve force
نیروی احتیاط
reserve fund
سرمایه احتیاطی
reserve stock
موجودی ذخیره
reserve stock
اماد ذخیره
reserve requirements
ذخائر مورد نیاز
reserve requirement
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
reserve price
قیمت پایه در حراج
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price
بهای قطعی
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
reserve fund
وجوه ذخیره
reserve fund
وجوه اندوخته
reserve mobilization
بسیج احتیاطها
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
reserve officer
افسر وفیفه
reserve officer
افسر احتیاط
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
reserve price
اخرین بها
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
general reserve
احتیاط عمومی
paper in reserve
کاغذذخیرهای
battle reserve
احتیاط جنگی
battle reserve
ذخیره جنگی
reserve parachute
چترذخیرهای
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
central reserve
سکوی وسط
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Could you reserve a room for me?
آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
floating reserve
احتیاط سیال
equipment reserve
ذخیره تجهیزاتی
operational reserve
احتیاط عملیاتی
capital reserve
ذخیره سرمایه
capital reserve
اندوخته سرمایه
nature reserve
اندوختگاه نیادی
nature reserve
اندوختگاه طبیعی
national reserve
پاستگاه ملی
central reserve
سکوی میانی
national reserve
اندوختگاه ملی
liability reserve
ذخیره بدهیها
operational reserve
ذخیره عملیاتی
gold reserve
اندوخته طلا
mobile reserve
احتیاط متحرک
federal reserve system
سیستم ذخیره فدرال
federal reserve system
ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
federal reserve system
نظام فدرال رزرو
federal reserve bank
بانک فدرال رزرو
fractional reserve banking
روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
fuel reserve tank
مخزن ذخیره سوخت
strict nature reserve
اندوختگاه طبیعی بازداشته
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
federal reserve system
سیستمی که به موجب ان
auction sale without reserve
فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
off center
خارج از مرکز
center
میان
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
نقطه گره
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
متمرکز کردن
center
سانتر
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
کیان
center
گروه مرکزی
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
مجمع
center
تمرکز یافتن
center
درمرکز قرارگرفتن
center
وسط ونقطه مرکزی
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
مرکز
center
نقط ه میانی چیزی
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
dead center
<idiom>
کاملا وسط
dead center
نقطه مرگ
diffracting center
مرکز پراشنده
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
wheel center
مرکز چرخ
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
direction center
مرکز هدایت عملیات
detention center
بازداشتگاه
education center
اموزشگاه
education center
مرکز اموزش
feeding center
مرکز تغذیه
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
documentation center
مرکز اسناد
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
information center
مرکز اطلاعات
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
regional center
مرکز منطقهای
relay center
مرکز باز پخش
respiratory center
مرکز تنفسی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
switching center
مرکز راه گزینی
speech center
مرکز گویایی
sleep center
مرکز خواب
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
بازار
training center
مرکز اموزش
provision center
مرکز توشه
primary center
مرکز اولیه
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
inversion center
مرکز وارونگی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
local center
مرکز محلی
luminescent center
هسته لومینسانس
message center
مرکز پیام
shopping center
مرکز فروش
nerve center
مرکز عصبی
nerve center
مرکزفرماندهی
operation center
مرکز عملیات
pintle center
نقطه لولا
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
primary center
مرکز عمده
school center
مرکز اموزش
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center of gravity
مرکز ثقل
center of distribution
مرکز پخش
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center mark
مرکز سوراخ
center line
مرکزدوران
center line
خط صفر
center line
خط وسط زمین
symmerty center
مرکز تقارن
center of symmerty
مرکز تقارن
center of resistance
مرکز مقاومت
center of pressure
مرکز فشار
center of mass
مرکز جرم
center of mass
مرکز حجم هدف
center of mass
مرکز هیولای هدف
center of mass
مرکز هدف
center of lift
مرکز برا
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of gravity
مرکزگرایی
center line
خط میانی زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com