English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rights open to everyone مباحات
Other Matches
rights of way حق ممر
rights of way حق شارع
rights of way حق تقدم
rights of way حق عبور
rights of way تقدم
rights of way حق گذر
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
by rights حقا"
rights حقها
rights حقوق
rights of way حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
by rights حقا
transmissable rights حقوق قابل انتقال
marital rights حقوق شوهری
to set to rights منظم کردن
matrimonial rights حقوق زناشویی
vindication of rights استیفای حقوق
water rights حق ابه
to put to rights درست کردن
civil rights حقوق مدنی
civil rights حقوق اجتماعی
abuse of rights سوء استفاده از حق
assert one's rights برای استیفای حق خود
civi rights حقوق وامتیازات مدنی
conjugal rights حقوق زوجیت
conjugal rights حقوق زناشویی
to put to rights مرتب کردن
woman's rights حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
woman's rights حقوق نسوان
indefeasible rights حقوق پا برجا
indisputable rights حقوق ثابته
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
to set to rights درست کردن
property rights حقوق مالکیت
bill of rights اعلامیه حقوق
bill of rights اعلامیه ده مادهای حقوق اتباع امریکایی
political rights حقوق سیاسی
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
riparian rights حقوق خاصه مالکین خریم رودخانه ها و انهار
properties or rights person particular no belongingto مباحات
bill of rights قانون اساسی امریکا
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
rights of throne حقوق سلطنت
human rights حقوق بشر
restitution of conjugal rights دعوی تمکین
capacity to acquire rights اهلیت وجوب
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
declaration of the rights of man اعلامیه حقوق بشر
bill of human rights اعلامیه حقوق بشر
Deprivation of ones civil rights . محرومیت از حقوق مدنی
To assert(stand)on ones rights. حق وحقوق خود را مطا لبه کردن
special drawing rights این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
entitle to civil rights متمتع از حقوق مدنی
special drawing rights حق برداشت ویژه
vesting possessory rights تملیکی
human rights commission کمیسیون حقوق بشر
universal declaration of human rights اعلامیه جهانی حقوق بشر
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open باز کردن باز شدن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open نابسته
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
to open out گستردن
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
to open out بسط دادن
the open ملا عام
the open ملاء عام
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open هوای ازاد
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
to open out باز کردن
open to any one مباح
to open out توسعه دادن
open واریز نشده
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open باز
open فضای باز
open بی ابر
open بی پناه
open درمعرض
open :باز
open مفتوح
open گشوده سرگشاده
open دایر
open روباز
open ازاد اشکار
open بی الایش
open مهربان رک گو
open صریح
open ازاد
open زمین باز گسترده
open خط بازبی دفاع
open قابل بحث
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open فایل خواندنی و نوشتنی
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open اشکار
open وزن ازاد
open سکی
open مروحه را باز کنید
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open loop حلقه باز
open to the public واضح درنظر عموم
open system سازگان باز
open the door to مجال دادن به
open to the public اشکار در نزد همه
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open terrace مهتابی
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open to the public علنی
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open system سیستم باز
open system نظام باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness راست بازی
open hearted راست باز خوش گمان
open hearted دل و زبان یکی
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open handed بخشنده
open group گروه باز
open handed گشاده دست گشاده کف
open guard گارد باز
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open hospital بیمارستان ازاد
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open machine ماشین باز
open game بازی باز شطرنج
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open handed دست باز
open secret <idiom> راز فاش شده
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
to open the door to مجال دادن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
open secret سر افشا شده
open secrets راز آشکار
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com