English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
Other Matches
ring wall or ring fence پرچین یامحجرگرداگرد
ring wall or ring fence حصار گرد
to the bone <idiom> به طور کامل
t bone گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
bone تقاضاکردن
bone استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bone عظم
bone خواستن درخواست کردن
bone استخوان
alveolar bone استخوانحفرهای
huckle bone قاب
huckle bone استخوان قوزک کعب
the humeral bone استخوان بازو
innominate bone استخوان بی نام
the humeral bone استخوان عضد
the humeral bone بازو
the humeral bone عضد
hurl bone استخوان ران اسب
nasal bone استخوانبینی
hyoid bone استخوان لامی
tongue bone لامی
innominate bone استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
huckle bone استخوان چاربند
fish bone استخوان ماهی
cuttle bone کف دریا
To set a bone. استخوان جا انداختن
It is now dry as a bone . حالاحسابی خشک شده است
carpal bone حجره گرزن
cannon bone استخوان ساق پا
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
fish bone خارماهی
foot bone خرده استخوان پا
herring bone معماری یا طرح چپ و راست
herring bone استخوان شاه ماهی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
knuckle bone برامدگی بندانگشت
green bone نیزه ماهی
frontal bone استخوان پیشانی
frontomalar bone استخوان پیشانی وگونه
foot bone غوزک مچ پا
huckle bone استخوان لگن
knuckle bone قاب
knuckle bone کعب
ungual bone استخوان ناخنی
tympanic bone استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
thigh bone فخد
thigh bone استخوان ران
temporal bone استخوان گیجگاه
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
stifle bone کاسه زانوی اسب
spoke bone زند اعلی
spoke bone زند بالا
splinter bone ساق کوچک قزن قفلی
splinter bone قصبه صغری
splint bone استخوان ساق نازک نی
skin and bone لاغر
skin and bone پوست واستخوان
shin bone قصبه کبری
shin bone درشت نی
ridge bone استحکام
ridge bone استواری
ridge bone ستون فقرات پشت
knuckle bone قاب بازی
knuckle bone سه قاب
long bone استخوانهای دراز
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
malar bone استخوان گونه
maxillary bone استخوان ارواره
navicular bone استخوان زورقی
occipital bone استخوان قمحدوه
parietal bone اهیانه
pertrosal bone استخوان سنگی یاحجری
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry خشکیده
bone dry خیلی خشک
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
wishing bone جناغ مرغ جناغ
ridge bone تیره پشت
scroll bone استخوان فرفرهای
ankle bone استخوان قوزک
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
ckeek bone استخوان گونه
zygomatic bone استخوان گونه
funny bone استخوان ارنج
herring-bone [نقش تزئینی جناغی]
funny bone شوخی
funny bone خوش مزگی
bone marrow مغز استخوان
bone conduction رسانش استخوانی
bone black عاج سیاه
aitch bone استخوان کفل
back bone rope ridge
ankle bone کعب
anvil bone استخوان سندانی
bone glue سریشم استخوانی
bone of contention مایه نفاق
collar bone ترقوه
as dry as a bone مثل چوب [خشک]
breast bone عظیم قص
marrow bone استخوان مغز دار
marrow bone زانو
marrow bone قاب زانو
breast bone استخوان سینه
bone marrow مخ
bone marrow جوهر
bone setting شکسته بندی
bone marrow مغز قسمت عمده
bone ache استخوان درد
bone oil روغن استخوانی
bone setter شکسته بند
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
herring bone bond رج چینی جناغی
herring bone bond نماچینی جناغی
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
rag-and-bone man دورهگرد دستفروش
price cut to the bone کمترین قیمت
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
ring نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
ring d. فاخته
ring میدان
ring تلفن حلقه
ring صدای زنگ تلفن طنین
ring احاطه کردن زنگ اخبار
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring گرد امدن
there was no ring کسی زنگ نزد
there was no ring کسی تلفن نکرد
ring off قطع کردن تلفن
ring off قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
o ring واشر
ring طنین انداختن صدای زنگ
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
ring صدا کردن
ring d. قمری
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
to ring off قطع کردن
to ring up تلفن کردن به
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up با زنگ فراخواندن
to ring off بریدن
ring ناقوس
ring زنگ زدن
v ring تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
v ring مثلث شکاف درجه
to ring for با زنگ صدا کردن
ring رینگ بوکس
ring تلفن زدن
ring حلقه زدن
ring احاطه کردن
ring گود
ring محفل
ring عرصه
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
ring انگشتر میدان
ring حلقه
ring with منعکس کردن
ring up به کسی تلفن کردن
ring گروه
o-ring حلقهoشکل
ring جسم حلقوی
ring طوقه
ring چرخ خوردن
ring up <idiom> تلفن زدن
ring صحنه ورزش
ring تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
six membered ring حلقه شش عضوی
slip ring حلقه سایشی
ear-ring گل آویز
speed ring میز سایت
slip ring اسلیپ رینگ
the ring finger بنصر
there is a ring at the door دم در زنگ میزنند
setting ring حلقه تنظیم کننده
split ring فنر نمونه گیر
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
setting ring حلقه استقرار یا ثبات
snap ring خار حلقوی
to ring a bull حلقه دربینی گاوکردن
Lantern ring رینگ مشبک یا پنجره ای
the ring finger انگشت حلقه
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
ring motorway شاهراهحلقوی
ring gate دهانهحلقوی
retaining ring حلقهنگهدارنده
rein ring دهانهحلقه
tip-ring حلقهنوک
arch-ring منحنی باربر
locking ring حلقهقفلکننده
keeper ring حلقهنگهدارنده
hoisting ring حلقهاتصال
ring nut حلقهمهره
ring post لبهزمینبوکس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com