English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
root of a function ریشه تابع [ریاضی]
root of a function صفر یک تابع [ریاضی]
Other Matches
root ریشه دار کردن
root از عددی ریشه گرفتن
root ریشه کن کردن
root سرچشمه زمینه
root دادزدن
root اساس
root بنیان پایه
To get to the root of something. ته وتوی چیزی را درآوردن
root out ریشه کن کردن
root up ریشه کن کردن
to root up از ریشه دراوردن
root ریشه
root بن
root اصل
root اصول
root بیخ
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
to take root ریشه کردن
to root up قلع وقمع کردن
to root up ریشه کن کردن
root گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
root توان کسری یک عدد
root بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
root عدد به توان یک دوم . جذر یک عدد
root جذر
root ریشه گرفتن
root پای دندانه
root پایه
root غریدن
root name نام اصلی
to root سپوختن
to take the n-th root جذر [ان] ام یک عدد را گرفتن [ریاضی]
to root کردن
root بنیاد
root ریشه [ریاضی]
to take root ریشه زدن
root جذر [ریاضی]
to root گاییدن
to take the n-th root ریشه [ان] ام یک عدد را گرفتن [ریاضی]
tap root ریشه عمودی
sweet root شیرین بیان
characteristic root ویژه مقدار
sweet root سوس
insane root بذر البنج
imaginary root ریشه ی موهومی
imaginary root ریشه ی انگاری
root of the weld ریشه جوش
to strike root ریشه کردن پابرجاشدن
to strike root برقرارشدن
tap root ریشه اصلی
the root of a tree ریشه درخت
to strike root ریشه زدن
squar root ریشه دوم
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
chiretta root جرانه
chiretta root نی نهاوندی
china root چوب چینی
insane root سیکران
the root of a word اصل کلمه
the root of a word ریشه واژه
characteristic root مشخصه مقدار
the root of dispute مایه نزاع
insane root بذر البنگ
strike root ریشه زدن
squar root جذر
rush root ریشه ایرسا
rush root ریشه اریسا
root valve شیر اصلی
root segment بخش اصلی
root segment قطعه ریشهای
root section مقطع ریشه
firtree root ریشه صنوبری
root directory دایرکتوری اصلی
root directory دایرکتوری ریشه
root of title منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
strike root ریشه کردن گرفتن
musk root ریشه مشک
musk root گیاه مشکین
orris root بیخ بنفشه
goat root عجرم
orris root ریشه بنفشه
gentian root بیخ جنتیانا
gentian root کوشاد
root and branch ازریشه
root and branch اساسا
root and branch کاملا
root and seed اصله و حبه
root circle دوره پای دندانه
root of title منشاء مالکیت
to extract a root جذرگرفتن [ریاضی]
root crop محصولات دارای ریشههای خوراکی
cube root ریشه سوم
cube root کعب
cube root ریشه سوم کعب
cube root ریشه مکعب
square root ریشه دوم
square root جذر
sensory root ریشهحسی
square root of جذرعددی
root of the matter اصل مطلب
root crops محصولات دارای ریشههای خوراکی
to extract a root ریشه گرفتن [ریاضی]
root graft پیوند ریشهای
root beers مشروب شیرین معطر با ریشه گیاه
secondary root دومینریشه
ventral root ریشه قدامی
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
wing root ریشه بال
anterior root ریشهپیشین
blade root ریشه تیغه
motor root ریشهمتحرک
posterior root ریشهخلنی
burdock root ریشه بابا ادم
root canal کانالریشه
root hairs موهایریشه
root beer مشروب شیرین معطر با ریشه گیاه
root vegetables سبزیجاتریشهای
root system سیستمریشه
primary root ریشهاولیه
root of nail ریشهناخن
burdock root اراقیطون
root canal procedure عصب کشی [روت کانال] [دندان پزشکی]
owner of root or seed مالک اصله یا حبه
root canal procedure روت کانال تراپی [دندان پزشکی]
root canal therapy درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal procedure درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal therapy عصب کشی [روت کانال] [دندان پزشکی]
root-hair zone بخشموییریشه
square root method روش جذرگیری
the root of all kinds of evil سرچشمه همه بدیها منشاهمه فسادها
dried root of rhubard ریوند
square root key دکمهرادیکال
Money is the root of all evil. پول وثروت ریشه تمام فسادها است
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
The root of exisiting differences. ریشه اختلافات موجود
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
root canal therapy روت کانال تراپی [دندان پزشکی]
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
root canal treatment [RCT] عصب کشی [روت کانال] [دندان پزشکی]
root canal treatment [RCT] روت کانال تراپی [دندان پزشکی]
root canal treatment [RCT] درمان ریشه [دندان پزشکی]
the love of money is the root of all evil <idiom> حب دنیا هست راس هر خطا
function ایین رسمی
function دستورالعمل
function فعالیت
function وفیفه عمل کردن
function کارایی
function خاصیت وجودی
NOT function مدار الکترونیکی یا قطعه که تابع NOT را انجام میدهد
NOT function معادل تابع NAND
NOT function تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
OR function پیاده سازی الکترونیکی تابع OR
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
function عمل
function نقش
to function as something به کار رفتن به عنوان چیزی
even function تابع زوج
function انجام عمل به درستی
function مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
function مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function تابع [ریاضی]
function چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
function لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
function کار کردن
function کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
function دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
function مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
function سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
NOR function = تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند
function ماموریت عمل
function مقام
function پیشه
function کارویژه
function کار
function کارکرد
function طرزکار تابع
function تابع
function ایفاء
function وفیفه
neither nor function تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگر ورودی درست باشد
function عمل کردن کارکردن
zero of a function صفر یک تابع [ریاضی]
function وفیفه داشتن
NOR function = مدار الکترونیکی یا قطعهای که تابع NOR را انجام میدهد
zero of a function ریشه تابع [ریاضی]
total function تابع کامل
aggregate function عمل جمعی
allocation function تابع تخصیص
analytical function تابع تحلیلی
computable function تابع محاسبه پذیر
approximating function تابع تقریب
approximation function تابع تقریب
built in function تابع توکار
acid function عامل اسیدی
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function دروازه منط قی که تابع AND منط قی روی سیگنالهای الکتریکی ایجاد میکند
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com