English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
rough rice شلتوک
Other Matches
rice دانههای برنج
rice برنج
rice بصورت رشتههای برنج ماننددراوردن
does rice suit you? برنج بشمامیسازد
wild rice برنج وحشی
rice chaff کاه برنج
basmati rice نوعیبرنجهندی
unhusked rice شالی
rice chaff کلش
rice field برنج کاری
rice gambit گامبی رایس در گامبی کیزریتسکی
rice in the husk شلتوک
rice in the husk شالی
unhusked rice شلتوک
rice milk شیر برنج
rice milk شیروبرنج
rice powder ارد برنج
spanish rice استانبولی پلو
rice field شالی زار
boiled rice برنج کته شده
rice paper کاغذ برنج
rice paper کاغذ نازک
rice puddings شیر برنج
rice pudding شیر برنج
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
strainer used for boilcd rice چلو صاف کن
rough زمخت ناهموار
to rough it بسختی تن دردادن
rough خشن
rough زبر
rough درشت ناهموار
rough درشت
rough دشوار
to rough it سخت گذراندن
rough up <idiom> حمله وصدمه جسمانی
rough سخت
rough پست و بلند
rough ناصاف
rough زمخت کردن
rough d. الماس بی تراش
rough بهم زدن
rough <adj.> پر دست انداز
rough دست مالی کردن
rough ناهنجار
rough spoken شدیداللحن
rough estimate براورد تقریبی
rough hew ناصاف بریدن
rough spoken درشت سخن
rough sea دریای خراب
rough rider سوارکاریکه میتوانداسبهای سوغانی نشده راسوارشود
rough log دفترچه وقایع ناو
rough legged دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
rough hew قالب کردن
rough hew درشت بریدن طرح کردن
rough usage دست مالی
rough waller چینه کش
rough guess <idiom> تخمین تقریبی
rough and ready <idiom> زبروخشن ولی موثر
We had a very rough time. نه ما خیلی سخت گذشت
very rough sea sea heavy
rough and tumble بی نظم و ترتیب
to have a rough time بد گذراندن
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
ti is true in the rough بطورکلی درست است
the rough and the smooth اسایش وسختی
rough and tumble <idiom> با خشونت تمام جنگیدن
rough wrought طرح شده تنهادرمراحل نخستین درست شده
rough wrought اجمالادرست شده
rough surface رویه زبر
rough and tumble شلم شوربا
over rough and smooth در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
it is rough on the inside توی ان زبراست
it is rough on the inside از تو زبر است
i saw the report in the rough من پیش نویس این گزارش رادیدم
cut up rough داد و بیداد راه انداختن
cut up rough متغیر شدن
rough-hewn نتراشیده ونخراشیده
rough-hewn درشت
rough-hewn طرح شده زمخت
rough-hewn ناصاف
rough and tumble بیقاعده
rough hewn نتراشیده ونخراشیده
rough hewn درشت
rough hewn طرح شده زمخت
rough hewn ناصاف
rough and ready سریع العمل
rough and ready خشن
rough footed دارای پاهای پردار
rough boundary جدار زبر
rough draw سر دستی طرح کردن
rough draw طرح کردن
rough country سرزمین ناهموار
rough country تپه ماهور
rough coating ناتمام
rough coating اجمالا درست شده ناقص
rough coating گل مال شده
rough coating اندوده به شن واهک
rough coat نخستین اندود
rough cast ناتمام
rough breathing نام این نشان
rough breathing که دردستوریونانی تلفظ شدن حرف اول را می رساند
rough cast اجمالادرست شده ناقص
rough cast اندوده به شن واهک
rough cast گل مال شده
rough cast glass شیشه خام
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
He is a bully . he is a rough guy . آدم گردن کلفتی است
to rough a horse's shoes میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
Harsh ( rough) manners . رفتار خشک وخشن
rough or foul copy چرک نویس
A rough (crude)estimate. حساب سر انگشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com