English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
running costs پرداختروزانهپول
Other Matches
overall costs هزینه کلی
with costs بعلاوه هزینه دادرسی
with costs با هزینه دادرسی
overall costs هزینه کامل
at all [any] costs <adv.> در هر حال [بی شرط]
on costs هزنههای ثابت
on costs هزینههای غیرمستقیم
costs خسارت دادرسی
costs هزینه دادرسی
up and running اماده برای عملیات کامل
running در حرکت
running off از خط بیرون افتادن
Running <adj.> دویدن
to be in the running مجال برد داشتن
running f. جنگ وگریز
running مداوم
re-running دوباره دویدن
re-running برنامهی تکراری
re-running نمایش مجدد
running مناسب برای مسابقه دو
he came running چون دوان دوان امد
running جاری
running کارکرد
taxation of costs ارزیابی هزینههای دعوی
It costs quite a bit . کلی پولش می شود
At all costs . At any price . به هر قیمتی که شده
overhead costs هزینههای عمومی
prime costs هزینههای اولیه
real costs هزینههای واقعی
recurring costs هزینههای تکرار شونده
overhead costs هزینههای حاشیهای
overhead costs هزینههای اضافی
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
What costs little is little esteemed . <proverb> آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
total costs هزینه کامل
standard costs هزینههای استاندارد
spillover costs عوارض منفی خارجی
spillover costs هزینههای خارجی
supplementary costs هزینههای مکمل
supplementary costs هزینههای اضافی
selling costs هزینههای فروش کالا
selling costs هزینههای فروش
security for costs تامین هزینه دعوی
secondary costs هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
taxation of costs مالیات هزینه دادرسی
to carry costs هزینه مرافعه دادن
transaction costs هزینههای معاملاتی
valuation of costs ارزش گذاری هزینه ها
wage costs مخارج دستمزد
storage costs هزینههای انبارداری
standard costs هزینههای نرمال
overhead costs هزینههای بالاسری
costs arabicus قسط شیرینی
comparative costs هزینههای نسبی
carriage costs هزینه حمل و نقل
carriage costs هزینه باربری
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
bill of costs صورت هزینه دادرسی
construction costs هزینه های ساخت و ساز
fixed costs هزینههای سرمایهای
costs of proceedings مخارج عدلیه
costs of proceedings هزینه دادرسی
design costs هزینههای طراحی
construction costs هزینه های ساختمان
building costs هزینههای ساختمان
environmental costs مضار زیست محیطی
estimate of costs تخمین مخارج
fixed costs هزینههای ثابت
avoidable costs هزینههای قابل اجتناب
internalization of costs داخلی کردن هزینه ها
joint costs هزینههای مشترک
historical costs هزینه اولیه
joint costs هزینه مشترک
implicit costs هزینههای نامرئی
material costs هزینههای مواد
operational costs هزینههای عملیاتی
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
implicit costs هزینههای ضمنی
holding costs مخارج نگهداری
historical costs هزینه واقعی
total costs هزینه کلی
average costs معدل هزینه کل محصولات
the sands are running out مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
strainght running فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running mate اسب همگام
running amok جنون آنی [روان شناسی]
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
to make the running پیش قدم شدن
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
Blood was running . خون جاری شد
My nose is running. از بینی ام آب می آید
running commentary جزئیاتیکاتفاق
long-running آنچهمدتهادرحالاجراباشد
running track لبهدرحالحرکت
running shoe کفشدوندگی
running rail ریلسیار
running mates متحد انتخاباتی
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates اسب همگام
running mate متحد انتخاباتی
running mate نامزد معاونت ریاستجمهوری
running surface سطحجاری
concentric running حرکت چرخشی
running bowline گره دار
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running days ایام هفته
running end سر طناب
running fire اتش پی در پی
running fire اتش مداوم
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running fix نقطه انتقالی
running free خلاص کار کردن
running free بادبانی با باد پاشنه
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
base running دویدن بسوی پایگاه
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
empty running کارکرد خالی
empty running کارکرد بی اثر
hand running متوالی
hand running پی درپی
hand running بلاانقطاع
continous running گردش دائمی
rum running حمل مشروب قاچاق
running bourd رکاب
concentric running حرکت دورانی
running aground به گل نشستن
running board تخته رکاب اتومبیل
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running hand خط مسلسل
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running stitch کوک کوچک زیر و روی پارچه
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running time زمان رانش
running title عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running torque گشتاور پیچشی حرکت
running water اب جاری
running water اب روان
running with the ball با توپ دویدن
silent running سکوت زیردریایی
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
running sand ریگ روان
running sand ماسه بادی
running hand خط شکسته
running head خط عنوان هرصفحه در متن
running in parallel پردازش موازی
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running knot خفت
running knot گره بند
silent running دور ارام
running rigs بکسلهای متحرک دریایی
running rate اهنگ پاسخ
running part قسمت رونده
running noose کمند خفت دار
running fight جنگ و گریز
free of forwarding costs <adj.> ارسال رایگان
costs an arm and a leg <idiom> [فوق العاده پرخرج یا گران]
additional costs [expenses] هزینه نهایی
additional costs [expenses] هزینه های اضافی
free of shipping costs <adj.> ارسال مجانی
free of forwarding costs <adj.> ارسال مجانی
free of shipping costs <adj.> ارسال رایگان
costs and arm and a leg <idiom> خیلی گرونه
to fix a person with costs هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
measurement of benefits and costs اندازه گیری منافع و هزینه ها
life cycle costs هزینههای دوره عمر یک محصول
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
free of forwarding costs <adj.> حمل رایگان
free of shipping costs <adj.> حمل رایگان
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
running bow line چشمی زدن به طناب
Is there train running on time? آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
retrospective parallel running اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
pneumatic-tyred running wheel چرخشبادبایرچرخ
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com