English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
running rail ریلسیار
Other Matches
running مناسب برای مسابقه دو
re-running نمایش مجدد
to be in the running مجال برد داشتن
Running <adj.> دویدن
running f. جنگ وگریز
running off از خط بیرون افتادن
re-running برنامهی تکراری
up and running اماده برای عملیات کامل
running جاری
he came running چون دوان دوان امد
re-running دوباره دویدن
running مداوم
running در حرکت
running کارکرد
rail شینه
by rail با راه اهن
by rail باقطار
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
per rail با راه اهن
third rail ریل کنتاکت
rail ریل
z rail ریل یا شینه "زد"
rail سرزنش
rail توبیخ
rail سرکوفت طعنه
rail ریل خط اهن
rail خط اهن
rail نرده
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
rail الت میانی در و پنجره
rail وادارمیانی در و پنجره
running fix نقطه انتقالی
running free خلاص کار کردن
running free بادبانی با باد پاشنه
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running in parallel پردازش موازی
running hand خط مسلسل
running head خط عنوان هرصفحه در متن
running hand خط شکسته
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running aground به گل نشستن
running board تخته رکاب اتومبیل
running bowline گره دار
running days ایام هفته
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running end سر طناب
running bourd رکاب
running fire اتش پی در پی
rum running حمل مشروب قاچاق
running fire اتش مداوم
running knot گره بند
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running with the ball با توپ دویدن
silent running سکوت زیردریایی
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
silent running دور ارام
running mates متحد انتخاباتی
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
strainght running فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running mates اسب همگام
running mate متحد انتخاباتی
running mate نامزد معاونت ریاستجمهوری
to make the running پیش قدم شدن
running water اب روان
running water اب جاری
running noose کمند خفت دار
running part قسمت رونده
running rate اهنگ پاسخ
running rigs بکسلهای متحرک دریایی
running sand ماسه بادی
running sand ریگ روان
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running stitch کوک کوچک زیر و روی پارچه
running time زمان رانش
running title عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running torque گشتاور پیچشی حرکت
running mate اسب همگام
running track لبهدرحالحرکت
hand running متوالی
concentric running حرکت دورانی
concentric running حرکت چرخشی
running amok جنون آنی [روان شناسی]
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
long-running آنچهمدتهادرحالاجراباشد
continous running گردش دائمی
running commentary جزئیاتیکاتفاق
running costs پرداختروزانهپول
My nose is running. از بینی ام آب می آید
Blood was running . خون جاری شد
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
bleeding [running] رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
empty running کارکرد خالی
hand running پی درپی
hand running بلاانقطاع
the sands are running out مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
running fight جنگ و گریز
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
base running دویدن بسوی پایگاه
empty running کارکرد بی اثر
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
running surface سطحجاری
running shoe کفشدوندگی
running knot خفت
cross-rail اسکلت چوبی
balance rail ریلتوازن
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
communion-rail نرده محراب
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
check-rail ریلتنظیم
frieze-rail نرده پیشخوان
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
rub rail ریلساینده
rail track مسیرریل
rail track خطآهن
closure rail ریلفرعی
rail section بخشریل
rail joint اتصالریل
metal rail ریلفلزی
lock rail ریلقفلشده
hammer rail ریلچکش
damper rail ریلدمبر
safety rail سپرامنیتی
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
towel rail میلهحوله
picture rail قابعکس
top rail ریلبالایی
sliding rail ریلمتحرک
sill rail ریلپایه
side rail ریلکناری
cross rail نردهمیانی
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
guard rail نرده دست انداز راه پله
guide rail ریل راهنما
guide rail شینه راهنما
hand rail نرده
hand rail جان پناه
hand rail دستگیره نرده
hand rail جانپناه
hand rail دست انداز
hand rail دست انداز نرده
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
guard rail جان پناه
grooved rail ریل شیاردار
guard-rail نرده
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
conductor rail شینه هادی
conductor rail ریل هادی شمش هادی
contact rail ریل کنتاکت
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
fishplate rail ریل وصلهای
fishplate rail ریل پشت بندی
free on rail تحویل در راه اهن
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
free on rail تحویل کالا روی قطار
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
bottom rail پاسار
railroad rail ریل راه اهن
bullhead rail ریل سردوبل
rail tanker واگن مخزن دار
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
rail spike میخ یا پیچ ریل
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail switch دوراهی
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
rail capacity فرفیت راه اهن
rail bond پل ریل
running bow line چشمی زدن به طناب
retrospective parallel running اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
Is there train running on time? آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
single rail logic منطق تک خطی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
skidding door rail ریل زیر در کشویی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
bottom side rail ریللغزندهزیرین
double rail logic منطق دو خطی
double curtain rail میلهدوتاییپرده
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
rail shuttle service سرویسانتقالریل
top rail of sash حمایلریلی
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
rail tank car واگن نفت کش
film guide rail ریلراهنمایفیلم
single curtain rail ریلپردهتکی
pneumatic-tyred running wheel چرخشبادبایرچرخ
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com