Dictiornary-Farsi | running surface | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
running surface	سطحجاری


Other Matches

surface to surface missile	موشک زمین به زمین
running f.	جنگ وگریز
he came running	چون دوان دوان امد
up and running	اماده برای عملیات کامل
re-running	دوباره دویدن
Running <adj.>	دویدن
re-running	برنامهی تکراری
re-running	نمایش مجدد
running off	از خط بیرون افتادن
running	مناسب برای مسابقه دو
running	جاری
running	مداوم
running	در حرکت
running	کارکرد
to be in the running	مجال برد داشتن
running noose	کمند خفت دار
running part	قسمت رونده
running rate	اهنگ پاسخ
hand running	متوالی
hand running	پی درپی
running rigs	بکسلهای متحرک دریایی
running water	اب جاری
running torque	گشتاور پیچشی حرکت
running title	عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running time	زمان رانش
empty running	کارکرد خالی
empty running	کارکرد بی اثر
running stitch	کوک کوچک زیر و روی پارچه
running spare	قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running sand	ریگ روان
running sand	ماسه بادی
hand running	بلاانقطاع
running lights	فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running fire	اتش مداوم
running fire	اتش پی در پی
running end	سر طناب
running down case	دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running days	ایام هفته
running bowline	گره دار
running board	تخته رکاب اتومبیل
running aground	به گل نشستن
rum running	حمل مشروب قاچاق
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running fix	نقطه انتقالی
running free	خلاص کار کردن
running knot	گره بند
running knot	خفت
running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running free	بادبانی با باد پاشنه
running in parallel	پردازش موازی
running head	خط عنوان هرصفحه در متن
running hand	خط شکسته
running hand	خط مسلسل
running gear	قسمت حرکت کننده ماشین
running bourd	رکاب
running fight	جنگ و گریز
running mates	نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates	متحد انتخاباتی
running rail	ریلسیار
running shoe	کفشدوندگی
long-running	آنچهمدتهادرحالاجراباشد
running commentary	جزئیاتیکاتفاق
running costs	پرداختروزانهپول
My nose is running.	از بینی ام آب می آید
Blood was running .	خون جاری شد
He was running like a madman.	عین دیوانه ها داشت می دوید
running track	لبهدرحالحرکت
I am running out of money .	پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
bleeding [running]	رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
running amok	جنون آنی [روان شناسی]
running amok	جنون آدم کشی [روان شناسی]
running mates	اسب همگام
running mate	متحد انتخاباتی
silent running	دور ارام
continous running	گردش دائمی
concentric running	حرکت چرخشی
concentric running	حرکت دورانی
silent running	سکوت زیردریایی
running with the ball	با توپ دویدن
running water	اب روان
clear for running	طناب برای کشیدن ازاد است
the sands are running out	مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
base running	دویدن بسوی پایگاه
to make the running	پیش قدم شدن
strainght running	فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running mate	اسب همگام
running mate	نامزد معاونت ریاستجمهوری
gun-running	واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running	واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
silent running	حرکت زیردریایی با سکوت
person running amok	فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
running bow line	چشمی زدن به طناب
He is running ( runs ) the factory .	او کارخانه را می گرداند
Its no joke running a factory .	اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
Is there train running on time?	آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
retrospective parallel running	اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
The car is now in perfect running order .	اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
pneumatic-tyred running wheel	چرخشبادبایرچرخ
surface zero	نقطه صفر زمین
surface	پوشش شوسه سطح
surface	صاف کردن صیقلی کردن
surface	رویه دادن
surface	سطحی
surface	نما بیرون
surface zero	نقطه صفرترکش اتمی زمینی
surface course	لایه رویی
surface	نما دادن روامدن
surface	صاف کردن
surface	پوشش
surface	رویه فاهر
of the surface	درفاهر
of the surface	فاهری نمادادن رودادن
surface to surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
of the surface	جلادادن
surface	فاهر
surface	بیرون نما
on the surface	فاهری نمادادن رودادن
on the surface	در فاهر
on the surface	درصورت فاهر از بیرون
on the surface	جلادادن
of the surface	در صورت فاهر از بیرون
surface-to-surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface	رویه
surface	سطح
surface	تسطیح کردن بالاامدن
surface	سطحی جلادادن
surface	فاهری
treat surface	روسازی کردن
surface treatment	روکش سطحی
surface treatment	عملیات سطح رویه
surface treatment	عملیات سطحی
water surface	سطح اب
surface water	اب سطحی
warped surface	سطح تاب برداشته
bearing surface	سطح یاطاقان
contact surface	سطح تماس
surface width	عرض سطحی
surface width	عرض بالایی
surface treatment	اسفالت سطحی
surface plate	تراز
surface plate	تراز فلزی یا اهنی
surface reverbration	برگشتهای سطحی
surface reverbration	امواج برگشتی سطحی رادار
surface soil	خاک رویی
surface soil	خاک سطحی
surface structure	روساخت
surface targets	هدفهای سطحی
surface targets	هدفهای روی سطح اب
surface tension	کشش سطحی
surface trait	ویژگی روساختی
surface treatment	اندود سطحی
surface paint	استر
water surface	رویه اب
resin surface	سطحرزینی
skin surface	سطحپوست
hard surface	سخت کردن سطحی
surface of the water	سطحآب
surface pipe	لولهسطحی
surface runoff	جذبیاتازسطح
uneven surface	سطحناهموار
surface insulation	جداکنندهسطح
water surface	سطح ایستائی آب
abrasion of surface	فرسایش سطح فرش
scratch the surface <idiom>	تازه شروع به کار کردن
reflecting surface	سطحانعکاس
surface mining	استخراج معدن روباز
wearing surface	سطح سائیدگی
abuting surface	سطح مجاور
work surface	سطح مقطع اصلی
work surface	سطح کار
surface scum	سطحتفاله
moist surface	سطحنمناک
surface-to-air	زمین به هوا
surface-to-air	دریا به هوا
surface-to-air	رویه به هوا
cooking surface	سطح پخت
inked surface	سطحجوهر
playing surface	مسطحمیزبازی
surface integral	انتگرال سطحی [ریاضی]
surface outflow	اب سطحی خروجی
free surface	مخازن ازاد اب
heating surface	سطح گرمایش
color surface	سطح رنگ نما
stripped surface	سطح صاف شده
hidden surface	سطح ناپیدا
hidden surface	سطح پنهان
surface tensity	کشش سطحی
isobar surface	سطح هم فشار
surface area	مساحت سطح
surface burning	احتراق سطحی
surface burst	ترکش سطحی
surface burst	ترکش روی سطح زمین
surface charge	بار سطحی
surface color	رنگ سطح
surface corrosion	خوردگی سطحی
lateral surface	سطح جانبی
surface creep	خزیدن سطحی
control surface	کف پوش متحرک باند فرود کف پوش قابل جمع اوری باند فرود
control surface	سطح کنترل
control surface	سطح فرمان