Dictiornary-Farsi | running torque | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 123 (7 milliseconds)

English	Persian
running torque	گشتاور پیچشی حرکت


Other Matches

torque	گشتاور نیرو
torque	گشتاور پیچشی
torque	لنگر پیچشی
torque	کارایی یک نیرو برای به گردش دراوردن جسم
torque	گشتاورچرخشی
torque	طوقه
torque	چنبره طوق
torque	نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
torque	نیروی پیچشی گشتاوری
torque	گشتاور
torque wrench	اچار ترک
starting torque	گشتاور پیچشی راه انداز
no load torque	گشتاور پیچشی بی باری
lock torque	قفل پیچش
driving torque	گشتاور پیچشی گرداننده
stalling torque	گشتاور پیچشی ناتوان
torque regulator	تنظیم کننده گشتاور پیچشی
starting torque	کشتاور راه اندازی
synchronizing torque	گشتاور پیچشی همزمان
torque or torc	طوق خبیرهای
torque converter	مبدل گشتاور پیچشی
torque effect	اثر ترک
internal torque	گشتاور نیروی درونی
torque twist curve	منحنی گشتاور و پیچش
anti-torque tail rotor	دم چرخانضدلفزش
Running <adj.>	دویدن
running	در حرکت
to be in the running	مجال برد داشتن
re-running	برنامهی تکراری
running	کارکرد
running	مناسب برای مسابقه دو
re-running	نمایش مجدد
re-running	دوباره دویدن
up and running	اماده برای عملیات کامل
running off	از خط بیرون افتادن
running f.	جنگ وگریز
running	مداوم
running	جاری
he came running	چون دوان دوان امد
running surface	سطحجاری
running water	اب روان
running with the ball	با توپ دویدن
silent running	سکوت زیردریایی
running amok	جنون آدم کشی [روان شناسی]
silent running	حرکت زیردریایی با سکوت
silent running	دور ارام
to make the running	پیش قدم شدن
the sands are running out	مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
running fire	اتش مداوم
strainght running	فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running amok	جنون آنی [روان شناسی]
running mate	متحد انتخاباتی
running costs	پرداختروزانهپول
running commentary	جزئیاتیکاتفاق
long-running	آنچهمدتهادرحالاجراباشد
Blood was running .	خون جاری شد
He was running like a madman.	عین دیوانه ها داشت می دوید
I am running out of money .	پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
running track	لبهدرحالحرکت
running shoe	کفشدوندگی
running rail	ریلسیار
running mates	متحد انتخاباتی
running mates	نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates	اسب همگام
running mate	نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate	اسب همگام
bleeding [running]	رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
My nose is running.	از بینی ام آب می آید
running water	اب جاری
running fight	جنگ و گریز
hand running	بلاانقطاع
rum running	حمل مشروب قاچاق
running bourd	رکاب
running aground	به گل نشستن
running board	تخته رکاب اتومبیل
running bowline	گره دار
running days	ایام هفته
running down case	دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running end	سر طناب
hand running	پی درپی
hand running	متوالی
gun running	واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running	واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clear for running	طناب برای کشیدن ازاد است
concentric running	حرکت دورانی
concentric running	حرکت چرخشی
base running	دویدن بسوی پایگاه
continous running	گردش دائمی
empty running	کارکرد خالی
empty running	کارکرد بی اثر
running fire	اتش پی در پی
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running fix	نقطه انتقالی
running lights	فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running noose	کمند خفت دار
running part	قسمت رونده
running rate	اهنگ پاسخ
running rigs	بکسلهای متحرک دریایی
running sand	ماسه بادی
running sand	ریگ روان
running spare	قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running stitch	کوک کوچک زیر و روی پارچه
running time	زمان رانش
running title	عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running knot	گره بند
running knot	خفت
running free	خلاص کار کردن
running free	بادبانی با باد پاشنه
running gear	قسمت حرکت کننده ماشین
running hand	خط مسلسل
running hand	خط شکسته
running head	خط عنوان هرصفحه در متن
running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running in parallel	پردازش موازی
person running amok	فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
retrospective parallel running	اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
He is running ( runs ) the factory .	او کارخانه را می گرداند
Its no joke running a factory .	اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
running bow line	چشمی زدن به طناب
Is there train running on time?	آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
The car is now in perfect running order .	اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
pneumatic-tyred running wheel	چرخشبادبایرچرخ