English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (5 milliseconds)
English Persian
safe ایمن
safe سالم
safe بی خطر
safe صحیح اطمینان بخش
safe صدمه نخورده
safe امن
safe محفوظ
safe گاوصندوق
safe ضامن
safe به ضامن
safe مطمئن
Other Matches
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
safe distance فاصله بی خطر
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit گاوصندوق
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound صحیح وتندرست
safe area منطقه امن
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe area منطقه بی خطر
to be on the safe side باقی نباشد
safe custody حرز
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet بیخطر بدونریسک
safe yield بده قابل اطمینان
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe from danger محفوظ از خطر
safe guard نگهداری
safe guard حفافت
safe house خانه امن
safe keeping نگهداری
safe load بار مجاز
safe keeping حفافت توجه
safe pledge کفالت
safe pledge وجه الکفاله
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe keeping حفظ
safe yield بده قابل برداشت
safe velocity سرعت مطلوب
safe valve در رو
safe valve دریچه ایمنی
safe valve دریچه اطمینان
safe life عمر مطمئن
render safe به ضامن کردن مین
safe conduct امان نامه
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts رخصت عبور
safe conducts امان دادن
safe conduct امان دادن
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
meat safe قفسه توری
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe conducts جواز امان
safe conduct خط امان
conduct safe جواز امان
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe ایا میتوانید
fail safe با خرابی امن
fail-safe تخریب امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
safe loads tables جداول بارهای مجاز
temporary safe conduct امان
property kept in safe custody مال محرز
safe working load بارکاری مطمئن
safe conduct holder مستامن
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark علامتآببیخطر
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
breaking into safe custody هتک حرز
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com