English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
Other Matches
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
format قطع
format داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
format قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format قواعد دستورات زمان اسمبلی
format حفافت حافظه و..
format روش ذخیره سازی داده آدرس حاوی بیتهای صفحه انتخاب شده
format اندازه شکل
format قالب بندی کردن
format نمونه
format فرم
format متن
format استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
format قالب هیئت
format فرآیندی که الگوی فیزیکی و ترتیب شیارها و سکتورهای روی دیسک را مشخص میکند
format با استفاده فیلدهای عملوند و عملیات و برچسب
format متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format ابعاد و چهارچوب فرش
format حدود و مشخصات فرش
format FORفرمان AT
format مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
V format ساختار داده که درآن دکوردهای با طول مختلف ذخیره شده اند با یک مشخصات ابتدایی که طول آنها را نوشته است
format قوانین مربوط به ذخیره سازی یا ارسال داده
format 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
format تنظیم دیسک خالی با نوشتن اطلاعات محل شیار و کنترل روی آن
format نسبت
image format اندازه شیشه عکاسی
cell format فرمت سل
document format فرمت مدرک
file format قالب فایل
document format قالب مدرک
card format قالب کارت
data format قالب داده ها
bi margin format نقشه دو حاشیهای
cell format قالب سل
address format قالب نشانی
file format فرمت فایل
fixed format قابل ثابت
format effector تاثیرکننده قالب
order format قالب دستور
numeric format فرمت عددی
variable format با قالب متغییر
numeric format قالب عددی
logical format قالب بندی یا فرمت منطقی
quick format دستوری
quick format که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
image format اندازه فیلم عکاسی
order format قالب سفارش
physical format قالب بندی فیزیکی
range format قالب دامنه
record format قالب مدرک
global format فرمت کلی
format file فایل فرمت
format file فایل قالب بندی
general format فرمت کلی
record format قالب رکورد
free format در قالب ازاد
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
proprietary file format قالب فایل اختصاصی
pict file format قالب فایل PICT
proprietary file format روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
rich text format روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد
free field format در قالب ازاد میدانی
graphics file format فرمت فایل نگارهای
high level format فرمت یا قالب بندی سطح بالا
interchange file format استانداردی که نحوه ذخیره سازی داده در Amiga و برخی برنامههای گرافیکی را نشان میدهد
international file format استاندارد فایلهای فشرده ذخیره شده روی i-LD
fixed numeric format قالب عددی ثابت
low level format فرمت سطح پایین
native file format قالب فایل اصلی
tag image file format قالب فایل استاندارد برای ذخیره سازی تصاویر گرافیکی
tagged image file format قالب فایل تصویر نشاندار
data interchange format file فایل با فرمت مبادله
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe به ضامن
safe ضامن
safe گاوصندوق
safe محفوظ
safe امن
safe صحیح اطمینان بخش
safe بی خطر
safe سالم
safe ایمن
safe مطمئن
safe صدمه نخورده
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe distance فاصله بی خطر
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe bet بیخطر بدونریسک
to be on the safe side باقی نباشد
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
safe area منطقه امن
safe area منطقه بی خطر
safe custody حرز
safe deposit گاوصندوق
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe yield بده قابل برداشت
safe yield بده قابل اطمینان
safe keeping حفافت توجه
safe life عمر مطمئن
safe load بار مجاز
safe house خانه امن
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe guard حفافت
safe keeping حفظ
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
safe pledge کفالت
safe pledge وجه الکفاله
safe valve دریچه اطمینان
safe guard نگهداری
safe from danger محفوظ از خطر
safe valve دریچه ایمنی
safe valve در رو
safe velocity سرعت مطلوب
safe keeping نگهداری
safe conduct امان نامه
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts جواز امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct امان دادن
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct جواز امان
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe conducts امان دادن
safe conducts رخصت عبور
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
fail-safe با خرابی امن
safe and sound صحیح وتندرست
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
meat safe قفسه توری
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
render safe به ضامن کردن مین
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
fail safe با خرابی امن
conduct safe جواز امان
can you pronounce him safe ایا میتوانید
conduct safe خط امان
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
safe conduct خط امان
fail-safe تخریب امن
safe loads tables جداول بارهای مجاز
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
safe conduct holder مستامن
property kept in safe custody مال محرز
breaking into safe custody هتک حرز
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
temporary safe conduct امان
safe working load بارکاری مطمئن
safe water mark علامتآببیخطر
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com