English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
safety catch ضامنتفنگ
Other Matches
catch up تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
catch on <idiom> همه گیر شدن
catch on گرفتن
catch up with (someone or something) <idiom> وقف دادن به کسی یا چیزی
to catch up گرفتن ربودن
to catch up رسیدن به
to catch away گرفتن وبردن
catch as catch can کشتی ازاد
to catch away ربودن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
catch on <idiom> فهمیدن
catch-as-catch-can <idiom> به هر راه ممکنی
catch 22 کجدار و مریز
Nobody can catch up with him. کسی به پایش نمی رسد
to catch on گرفتن
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
to catch on فهمیدن
to catch on دریافتن
catch up ربودن
catch up رسیدن به
catch-22 <idiom> هرکاری انجام بدی نتیجهاش بد است
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
catch بل گیری
catch بدست اوردن
catch جلب کردن
catch درک کردن
catch فهمیدن
catch پارو به اب
catch شعار
catch لغت چشمگیر
catch دچار شدن به
catch اخذ دستگیره
catch رسیدن به نفر جلو
catch از هوا گرفتن
catch نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
catch مانوردادن روی موج و رانده شدن موج سواربطرف ساحل
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
catch عمل گرفتن
catch گرفتن
catch بازی دستش ده
catch کشتی کج
catch feeder جوی ابیاری
catch trial کوشش مچ گیری
catch sight of دیدن
catch pit مجرای روباز زهکش
catch penny قابل تبدیل به پول
catch feeder مادی
catch of guage گیرنده بارانسنج
catch meadow چمنی که دردامنه تپهای باشد
catch hold of محکم نگاهداشتن
catch fence نرده محکم سر پیچ
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
to catch a fly بل گرفتن
to catch a glimpse of نگاه مختصرکردن
to catch a tartar با خرس درجوال رفتن
to catch a likeness چیزیرادیدن ومانند انرادرست کردن
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
to catch cold سرماخوردن
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
to catch cold زکام شدن
to catch fever تب کردن
fair catch بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
to catch fever دچارتب شدن
to catch fire اتش گرفتن
to catch hold of محکم گرفتن
to catch napping در حال غفلت و بی خبری گرفتن
to catch napping چرت زنان گرفتن
to catch a fly توپی را ازهواگرفتن
catch em alive کاغذ مگس گیر
catch driver راننده اجیر ارابه
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
To catch someone in the very act . مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
To catch ones breath . نفس تازه کردن
to catch the fancy of خوش امدن
catch a cold <idiom> سرما خوردن
catch one's breath <idiom> نفسهای عادی کشیدن
catch one's eye <idiom> توجه کسی را جلب کردن
catch [latch] دندانه [چفت] [مهندسی]
to catch the connection وسیله نقلیه رابط را گرفتن
to catch [to start] روشن شدن [مثال موتور]
magazine catch جایگاهانبارخشاب
catch glove دستکشمخصوصتوپگرفتن
adjustable catch دستگیره قابل تنظیم
bascket catch گرفتن توپ با کف دست به طرف بالا در سطح کمر
to muff a catch از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
catch cold سرما خوردن
catch cold زکام شدن
to catch with one's pants down مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
catch-phrase تکیه کلام
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrase واژهی گیرا
catch-phrases تکیه کلام
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases واژهی گیرا
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
catch for door bolt پل
catch for door bolt ماده
catch (someone) red-handed <idiom> مچ کسی را گرفتن
catch phrase of catchline شعار جذب مشتری
You wont catch me going to his house . غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
To catch someone out . To give someone the lie . مشت کسی را باز کردن
He muddles the water to catch fish . <proverb> آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
Catch not at the shadow and lase the substance. <proverb> به فرع نپرداز که اصل را از دست دهى.
safety اطمینان
right safety مهرهمحافظراست
overall safety ایمنی کامل
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
safety بی خطری
safety تامین
safety امنیت
safety به ضامن کردن ضامن
safety نجات
safety امنیت محفوفیت
safety سلامت
safety برقرار کردن تامین
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
safety ایمنی
safety pad تشکنجات
safety goggles عینکایمنی
safety earmuff گوشپرشامنیتی
safety cap کلاهکامنیتی
safety handle دستهایمنی
safety cage قفسهبازی
safety boot چکمهیایمنی
safety binding نوارامنیت
safety area مهرهایپشتدست
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
safety rail سپرامنیتی
safety belt کمربند نجات
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
angle of safety زاویه تامین گلوله
troop safety تامین عده ها
troop safety حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
safety chain زنجیرهامنیت
angle of safety زاویه امنیت
safety belts کمربند رکاب
safety belts کمربند نجات
safety belts کمربند اطمینان
safety belts کمربند ایمنی
safety belt کمربند رکاب
left safety مهرهمفمنچپ
safety belt کمربند اطمینان
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
safety net وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
safety scissors قیچیناخنگیر
safety tank منبعامنیت
safety interlock قفل ایمنی [تکنیک و تکنولوژی]
safety interlocks قفل های ایمنی [تکنیک و تکنولوژی]
failure safety قابلیت اعتماد
failure safety قابلیت اطمینان
failure safety ایمنی در برابر خرابی
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
safety mechanism ساز و کار ایمنی
for reasons of safety به خاطر دلایل امنیتی
safety tether احتیاجاتامنیتی
safety thermostat ترموساتامنیتی
safety thong تسمهامنیتی
safety belt کمربند ایمنی
safety pins خار ضامن میله ضامن
safety pins اشبیل ضامن
safety pin خار ضامن میله ضامن
safety pin اشبیل ضامن
safety-valves دریچه اطمینان
safety-valve دریچه اطمینان
reasons of safety دلایل امنیتی
safety nets وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
coefficient of safety ضریب اطمینان
safety precaution پیش بینیهای احتیاطی
safety lever اهرم ضامن
safety lanes مسیرهای امن دریایی
safety card کارت تامین اتشبار
safety lamp چراغ اطمینان
safety lamp فانوس
safety lamp چراغ بی خطر معدن ذغال سنگ
safety island سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
safety hook قلاب اطمینان
safety lever دستگیره ضامن
safety limit حد تامین
safety lock قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
safety post پایه ایمنی
safety plug پولک اطمینان
safety officer افسر تامین یکان
safety motive انگیزه ایمنی
safety match کبریت بی خطر
safety lock چفت ضامن سلاح
safety lock قفل ضامن
safety lock ضامن اسلحه
safety hazard مخاطره ایمنی
safety glasses عینک ایمنی
safety fork گیره ضامن
safety fork دوشاخه امنیت
safety fence جانپناه
safety fence جانپناه کنار راه
safety factor عامل تامین
safety factor ضریب تامین
safety diagram دیاگرام تامین
safety device خارضامن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com