English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
sand bank تپه زیرابی
sand bank جزیره نما
sand bank ریگ پشته
sand bank ریگ تپه
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
sand سنباده زدن
sand ماسه ریختن شن
sand شن ریختن
sand شن
sand ریگ
sand شن پاشیدن
sand شن کرانه دریا
sand ماسه
sand شن مال یا ریگمال کردن
sand crack ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
sand wedge گوهشنریز
sand crack شکاف درسم اسب
sand shoe کفشماسهای
sand box جعبه شن و ماسه [مخصوص بازی بچه ها]
backing sand ماسه پشت قالب
sand clay رس ماسه دار
sand island جزیرهماسهای
sand grouse باقرقره شن زار
sand cushion بستر ماسهای
sand dressing ماسه پاشی
sand equivalent همسنگ ماسه
sand castle دژشنی
To build on sand. کار بی اساس کردن
sand dredger ماشین مکنده ماسه
sand dredger ماشین حفار
sand filling ماسه گرفتگی
sand paper کاغذ سنباده
sand equivalent درجه ماسهای بودن خاک
sand fly یکجور پشه ریز
sand castings قطعه ریختگی ماسهای
sand hill ریگ پشته
sand hill ریگ توده
sand iron یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
sand piper یلوه
sand pit گود ماسه برداری
sand pit کان شن
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
sand trap فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
sand table میز مخصوص شن بازی بچه ها
sand storm طوفان ریگ
sand store انبار ماسه
sand stone ماسه سنگ
sand spout ستون شن که در اثر وزش باددرست میشود
sand shoes یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
shifting sand شن روان
soft sand شکرسنگ
sand pile توده شن
sand layer لایه ماسه
sand man لولویی که خاک درچشم کودکان پاشیده انهارا خواب الود میکند
uniform sand ماسه یکنواخت
sand mastic ماستیک ماسهای
uniform sand ماسه یکدست
sand mix ماسه اغشته سرد
to plough the sand کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
sand painting نقاشی روی شن
sand paper کاغذ سنباده زدن به
sand pile توده ماسه
sand trap ماسه گیر
sand pump پمپ شن کش
beach sand شن زار
sand bath حمام شن
sand asphalt ماسه اغشته گرم یا سرد
sand blasting ذرات سنگ
sand blasting ماسه پاشی
detritic sand ماسه فرسایهای
running sand ریگ روان
sand blasting شن پاشی
running sand ماسه بادی
rooty of sand چیز ناپایدار یا بی اساس
sand bag سستی عمدی در تمرین
sand bagger بازیگر گول زن
sand road راه شنی
heap of sand توده ماسه
fine sand ماسه ریز
green sand ماسه تر
sand blast شن باران کردن
dune sand ماسه بادی
foundry sand ماسه ی ریخته گری
marine sand ماسه دریایی
core sand ماسه ریخته گری
molding sand ماسه قالب گیری
masonry sand ماسه بنایی
built on sand ناپایدار
pit sand ماسه معدنی
built on sand سست بنیاد
building sand خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
body sand ماسه پر کننده
sand casting ریخته گری ماسهای
graded sand شن درهم
quick sand ماسه روان
sand casting ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
sand box شن پاش گردپاش
marine sand ماسه بادی
sand blind دارای چشم تار
sand lot بازی غیررسمی
sand box ریگ پاش
masonry sand ماسه ملاتی
sand shape factor ضریب شکل دادن دانه شن
pipe sand trap ماسه گیر لولهای
green sand mold قالب تر
green sand molding قالب ریزی تر
vertical sand drainage زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
argillaceous sand stone ماسه سنگ خاک رسی
sand cone method طریقه جابجایی ماسه
crushed stone sand شن
crushed stone sand ماسه
sand blasting practice عملیات ماسه پاشی
to puddle clay and sand ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
sand blast unit واحد ماسه پاشی
dry sand casting ریخته گری ماسهای خشک
dry sand mold قالب ماسهای خشک
dry sand molding قالبریزی ماسهای خشک
sand lime brick اجر ماسه اهکی
sand blast nozzle شیپوره ماسه پاشی
molding sand preparation plant واحد تهیه ماسه قالب گیری
hide(bury) one's head in the sand <idiom> دورنگه داشتن از
bury(hide) one's head in the sand <idiom> مثل ک"ک سرش را کرده زیر برف
Dry sand absorbs water. ماسه خشک آبرا جذب می کند
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank کرانه دیواری
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank مجموعهای از وسایل مشابه
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
bank در بانک گذاشتن
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank کنار
bank لب
bank ساحل
bank بانک ضرابخانه
bank کپه کردن بلند شدن
bank بطورمتراکم
bank بانکداری کردن
bank بانک
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank کناره توده
bank سکو
bank کپه کردن
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
to bank واریزکردن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
fog bank مه انباشت
fog bank تودهی مه
remitting bank بانک واگذارنده
world bank بانک جهانی
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
penny bank دیناری
piggy bank قللک
savings bank قللک
savings bank صندوق پس انداز
presenting bank بانک ارائه کننده
spoin bank انبار مازاد
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank بانک استان
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
piggy bank <idiom> بانک کوچک
state bank بانک دولتی
bank of heliostats کرانهنورگرایی
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
account with [at] a bank حساب بانکی
provident bank صندوق پس انداز
intermediary bank بانک میانجی
approved bank بانک تایید شده
bank loan وام بانکی
bank manager رییسبانک
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank restriction ممنوعیت تعویض پول با طلا
saving bank بانک پس انداز
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
penny bank صندوق پس انداز
bank statements صورتحساب بانکی
savings bank صندوق پس انداز
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank contraction انقباض بانکی
bank commission کارمزد بانکی
bank check چک بانکی
bank charges bank
bank charges هزینههای بانکی
bank charge هزینههای بانکی
bank bond ضمانت بانکی
bank bond تعهد
bank bill حواله بانکی
bank bill اسکناس
bank bill برات بانک
bank asset دارائی بانک
bank annuities هم نامیده شده
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank credit اعتبار بانکی
bank giro جیروی بانکی
bank genesis پیدایش دیواره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com