English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
Other Matches
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
scalar اسکالر
scalar سنجش
scalar مدرج
scalar کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
scalar value مقدار عددی
scalar نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
scalar اسکالر [فیزیک] [ریاضی]
scalar پردازنده RISC طراحی شده توسط Sun Microsystems که در محدوده ایستگاههای کاری اش استفاده میشود
scalar ماتریس یک عنصری
scalar نردبانی شکل
scalar عددی
scalar کمیت
scalar عدد
scalar پردازنده طراحی شده برای پردازش سریع روی مقادیراسکالر
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
scalar مقدار مجزا ونه ماتریس یا رکورد.
scalar متغیری که حاوی مقدار ثابت ونه نوع داده مختلط میباشد.
scalar product ضرب نقطه ای [ریاضی]
scalar quantity کمیت نردهای
scalar quantity اسکالر [فیزیک] [ریاضی]
scalar quantity کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
scalar product ضرب داخلی [ریاضی]
scalar product ضرب اسکالر [ریاضی]
scalar product ضرب نردهای
scalar quantity کمیت اسکالر
scalar quantity کمیت غیر برداری
scalar product حاصلضرب اسکالر
scalar product حاصلضرب عددی
scalar quantity کمیت عددی
hermitian scalar product ضرب داخلی هرمیتی
well field حوزه تغذیه کننده چاه
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field name نام فیلد
zero field بی حوزه
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
right field سمتراستزمین
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
field رشته [دانشی]
field صحرا
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field حوزه
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field فرودگاه
field زمین
field دشت کشتزار
field دایره
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field کارگاه
field میدان دید
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field دشت
field میدان
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field شاخه [دانشی]
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field فیلد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field strength شدت میدان
field theory نظریه اساسی میدان
field template الگوی فیلد
field theory تئوری میدان ها
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field template قالب فیلد
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
free field حوزه ازاد
gold field ناحیه زرخیز
grain field کشتزار
grain field گندم زار
gravitational field میدان گرانش
soccer field زمین فوتبال
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
fixed field میدان ثابت
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field work کار در صحرا
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field theory نظریه میدانی
field rectifier یکسوساز میدان
field service خدمات پایکار
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field separator جدا ساز میدان
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field ration جیره رزمی
field ration جیره صحرایی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field regulator نافم میدان
field range میدان تیرجنگی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field operating عمل کننده در صحرا
field officer افسر رسته رزمی
field officer افسر رزمی
field service تعمیر در محل
field officer افسر عملیات صحرایی
field of vision میدان دید
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field order دستورالعمل رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field range میدان تیر رزمی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field radio بی سیم صحرایی
field privilege امتیاز فیلد
field pole قطب میدان
field point سر تیر بسیار نازک
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field piece توپ صحرائی
field strcture ساخت میدانی
high field میدان قوی
rugby field زمین بازی رگبی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
mallet field زمین چوگان
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
To vacate the field . میدان را خالی کردن
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
To enter the field . وارد معرکه شدن
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
centre field مرکززمین
jack field فضایجک
leach field زمینسطح
left field سمتچپزمین
field sports زمینورزش
ice field سرزمین یخی
interference field میدان انترفرنس
intermediate field میدان میانی
intermediate field میدان واسطه
irrotational field میدان ناگردان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com